اکبر دیوث دارم میخونما![]()
رادیو چهرازی : 18
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
جمشید:چی شدی ؟رفت، عین رفتن جان از بدن دیدم که جانم میرود...
حبیب: هعییییی... همه میدونن ما خیلی ساله تو آسایشگاهیم جمشید…
ما قبل همه اومدیم، واسه خودمون پخی بودیم، یعنی فارسیمون خوب بود، یک دستی هم تو ریاضی داشتیم، تقلید صدا،گروه سرود، مسابقات خط نقاشی، همه چی اول میشدیم.
راه میرفتیم گردن افراشته اینور حیاط به اونور تو بگی اگه اینقده محل به دنیا میذاشتیم، یادته؟ یادت رفته از بس دیگه نبودیم...
جمشید: کمی یادمه، چته؟ چرا اوردنت بهداری؟ لابد باز رفتی پیش اون دکتر فوفوله بهت آنژکسیون داده؟ آره؟
جبیب: جوان اول آسایشگاه بودیم، تا دلبر اومد... گفتیم خب منطقیه دیگه، یک خانمی با این کمالات، بافتنی لاک قرمز، خوشگل عین ماه، ماهم که اونجور... باید عاشقش شیم دیگه، اومد قبل اینکه سلام کنه گفتیم شمایلت چه نیکوست؟ خندید گفت مال شما بهتره، رفت.
هفته بعد باز دیدیمش، پرسیدیم اسمت چی بود ؟ گفت دلبر که جان فرسود از او
گفتیم مگه توام بلدی؟ گفت اسممه،
جمشید: غذا چی خوردی ؟ قبل ناهارم خوردی؟ اخ اخ قرصه ؟ ناهار چی داشتی ؟ بزن بالا
حبیب: از فردا دیگه نشد از یادش منفک بشیم، هی نگاش کردیم، نشستیم رو به روش هی از دور پاییدیم، واسش زیر لبی دو بیتی گفتیم، رفت و اومد کردیم، طنز پارسی انداختیم در جلوت و خلوت، راه رفتیم رو ریل، نی لبک مهره های پشت، کودکان توامان آغوش خویش وقتی کسی حواسش نبود، تو گرما سرما، شبان و روزا، پشت خط موزاییکا، جلو شمشادها، وایساده خوابیدنا، نیمه شب ها، قمرها، عقرب ها، دو سیگار یه کبریت ها...
تو هم خیلی اسیر کردیم، باس ببخشی... اما نحسی افتاده بود، هرچی آب میجستیم تشنگی گیرمون میومد، واسه چی؟ تو فهمیدی ؟
جشمید: والا منم نفهمیدم... اینا داروهاته؟ که فوفوله داده بهت؟ بابا نخور این شیمیایی رو، صبح پامیشی قرص، ظهر قرص شب شربت، اصلا تو میدونی اینا چیه هی میندازی بالا ؟
حبیب: آخر یک روز رفتیم دمش بهش گفتیم، ببخشید چته ؟؟گفت هان چطوری ؟چی با منی ؟گفتیم بابا صاحب حسن در وفا کوش خودتو نگیر، ما خیلی ساله اینجاییم، تو که اولی نیستی ولی ارزش نداره، نرفت تو خرجش هی اونورو نگاه میکرد، فکر کردیم نکنه دنبال داماد مو فرفریه س، نکنه موی ما حالا مد نیست، نکنه ظهر پیاز زیاد خوردیم،
نکنه اون بیت آخریه زیادی بوده، نکنه میخواد قیمت رو زیاد کنه، نکنه دیوونه س ؟
نکنه یه چیزایی هست ما نمیدونیم؟
یادته اون روز، تو راهرو زدی تو گوشم جمشید؟ گفتی بیدار شو از خواب آدم ساده، خبری نیست، شبش رفتیم تو اتاق کردیمش تو قاب گذاشتیم بالا طاقچه...
جمشید: ببین اینا که خاکه، خاک سفید، فشار میدن، گردش میکنن، میگن داروست ولی کلکه، اینا حال هیچکی رو خوب نمیکنه، بذار حالا من یک تجویزی برات بکنم، پشیمون نمیشی، ببین میدونی تو این قوطی ها چیه؟ هومیوپاتی! بوگو.
حبیب: حمیرا، حبیب. بالاخره ما یک رفیق بیشتر نداریم که، باس گوش میکردیم دیگه، سختم بودا ولی کردیم، دیگه بوسیدیم گذاشتیم کنار، کنار که نه... رو طاقچه اما خب نمیشد دیگه، هی میدیدیمش، یه وجب آسیاشگاس، یا خبرشو میشنیدیم هی در و بی در، هی هوایی میشدیم، جمشید از روت خجالت میکشم، قولم رو شکستم، روم نشد بهت بگم، ده بار رفتم نگاهش کردم، تازه اینکه چیزی نیست، حرفم باهاش زدم، جریحه دار جوابم رو نداد، دیگه نگفتم بهت اینار رو...
جمشید: ببین اینا با دست درست شده، ترکیب چیه ؟ مثل وسترمدسن ناشناخته نیست، روشنه، پر سیاوشین و شاه تره با برگ مش جوز هندی، جعفر جوزانی، اسپازم، زرد کوه، تب سرد، سگ زرد، پدرسگ، من حیث المجموع، ابن سینا، زامیاد، زانیار زاینار زانیار ، سرِ بازی سُربازی سرِ سربازی را شکست، اینا رو با دست قلقلی میکنی میشه هومیوپاتی، بنداز بالا فورا شفا میگیری.
ببین حبیب دلبر چرا نمیومده بالا سرت ؟میخوای صداش کنم؟
حبیب: دلم درد نگرفته جمشید، نگران شدم چرا درد نگرفته، بهت قول داده بودم! درست، اما نمیتونستم ازش جدا شم،
یا هی از دور نگاه کنم می با دیگران خورده ست و با ما سر گران دارد...
.....
دلبر: اگه برم تو که دیگه نمیتونم بیام بیرون، یعنی میخوام بگم من هوادار زیاد دارما...
چشم روشنی چی میدی؟ یه اسب با گوشواره، اگه پرسیدن کجاست چی جواب میدی؟ فقط من؟؟
یا یکی دیگه ام هست؟ قول؟ منم به کسی نمیگم، اول با پا برم ؟ من اولین بارمهآ، فکر نکنی من از اوناشم، از اولشم میدونستم هیچی تو دلت نیست، حوصله ام سر نره؟؟ میخوای کاموا ببرم؟
نگاه بیرون برفه، میرم،درست تو یک شب برفی، برف نو، آرومه...شاده...
رفتن بهتره... همه آلودگیست این ایام...
(ترسم پریشان کند بسی....حال هر کسی....چشم نرگست....مستانه مستانه....مستانه مستانه....)
حبیب: خوردمش... امروز، گفتم بیام بهداری نشون بدم، تو دلم باشه خیالم راحته، هرجا میرم هست دیگه، دلبرو... خیالت جمع، درد نمیکنه، فقط دیگه نمیشه دیدش...
آخه دانی که چیست دولت ؟ دیدارِ یار دیدن! اما ندیدن بهتره از نبودنش...
سیگار داری؟
(صدای بوق ممتد... حبیب مرد…)
جمشید: هوای فردا بستگی داره کی کجاست...کی توو دل کیه...شاید ابریه شاید نیست...
![]()
اکبر این کیه؟
راه شب.... الف-شین ... حبیب .....لو واروژان
شاعرشو زده الف شین
خنده رو لبا نیست
چشم آشنا نیست
چرا گلهای خنده
تو باغچه ی دلا نیست
برا من سیو قدیمی بود .. الان زده رضا اشعاری
الف شین هم حتما از فامیلیش گرفتن دیوثا![]()
شی ببخشید اولادی ..
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 198 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 198 مهمان ها)