تبم ترسم که پیراهن بسوز
ز هرم آه من آهن بسوز
مرا فردوس می شاید که ترسم
دل دوزخ به حال من بسوز ...![]()
تبم ترسم که پیراهن بسوز
ز هرم آه من آهن بسوز
مرا فردوس می شاید که ترسم
دل دوزخ به حال من بسوز ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
فک کنم مشکل از کریو باشه
برندم همچو یوسف گر به زندان
و یا نالم به غمچون مستمندان
اگر صد باغبان خصمی نماید
مدام آیم به گلزار تو خندان ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
ضعیف و لاغر و زرد و صدای خوابآور
کنار بستر من قرصهای خوابآور
لجن گرفتم از این سرگذشت ویروسی
از این تب، این تبِ مالاریای خوابآور
منی که منحنی زانوان زاویهدار
جدا نمیکندم از هوای خوابآور
همین تجمع اجساد مومیایی شهر
مرا کشانده به این انزوای خوابآور
زمین رها شده دورِ مدارِ بیدردی
و روزنامه پر از قصههای خوابآور
هنوز دفترِ خمیازههای من باز است
بخواب شعر در این ماجرای خوابآور ...
زنده نام بانو نجمه زارع
![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
دکتری به خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مادرت به عروسی ما نیاید. آن جوان به فکر فرو رفت و نزد یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:
در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگی را تامین کند، در خانه های مردم رخت و لباس می شست. حالا دختری که خیلی دوستش دارم، شرط کرده است که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است.این موضوع مرا خجالت زده کرده و بر سر دوراهی مانده ام، به نظرتان چکار کنم.
استاد به او گفت:
از تو خواسته ای دارم به منزل برو و دستان مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و به تو می گویم چکار کنی.
جوان به منزل رفت و با حوصله دستان مادرش را در دست گرفت که بشوید ولی ناخواداگاه اشک بر روی گونه هایش سرازیر شد زیرا اولین بار بود که دستان مادرش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته بودند، را دید. طوری که وقتی آب را روی دستان مادر میریخت از درد به لرز میفتاد. پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:
ممنونم که راه درست را به من نشان دادید. من مادرم را به امروزم نمیفروشم چون اون زندگیش را برای آینده من تباه کرده است.
![]()
ویرایش توسط Hadi : 04-25-2016 در ساعت 03:42 AM
چقد خوبه قبل 12 بخوابی... دیگه یه سری فکرا به سرت نمیان... دیگه یه سری کارا رو نمیکنی...
آواتارم عجب باکیفیت شد .....
اینو خودت باید دقیقا سایز همینو دربیاری بعد بزاری .... عکس بزرگ بزاری آواتار کوچیک بشه کیفیتشو از دست میده
واسه بدست آوردن سایز هم اول عکس بزرگ رو بزار اینجا ببین چه سایزی در میاره
بعد خودت با نرم افزار عکس اصلی رو به همون سای کوچیک کن![]()
در حال حاضر 461 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 461 مهمان ها)