دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش
جایی که سلطان خیمه زده غوغا نماند آب را ...
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش
جایی که سلطان خیمه زده غوغا نماند آب را ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
باران اشکم میرود وز ابرم آتش میجهد
با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
سعدی نصیحت نشنود ور جان در این ره میرود
صوفی گران جانی ببر ساقی بیار آن جام را ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
میلاد زیاد زر میزنه خصوصا وقتی موتور سنتیش اوج میگیره ولی خب انصافا با جنبس
متاسفم برات ای دل ساده...
!?Who Cares؟!
چرا پیشوازهای آلبوم تا حالا نیومده
روزا با هم دیگه فرقی ندارن
بویِ کهنه گی میدن تمومشون
در حال حاضر 499 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربران و 498 مهمان ها)