چقدر خوب حرف میزنه محسن
من عاشق مولانا و شمس هستم. حکایت جالبی در مقالات شمس هست با این مضمون که یک نفر از یک نفر دیگر میپرسد چرا حالت خوب نیست؟ مگر بیلباس موندی یا...؟ و فرد مقابل جواب میدهد که: کاش همین یک لباس را هم از من میگرفتند و خلاص! داستان ما هم اینطوری است.
Rec] 1 2007]
!?Who Cares؟!
ساختم با آتش دل لاله زاری شد مرا
سوختم خار تعلق نوبهاری شد مرا ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
سینه را چون گل زدم چاک اول از بی طاقتی
آخر از زندان تن راه فراری شد مرا ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دل به داغ عشق خوش کردم گل از خارم دمید
خو گرفتم با غم دل غمگساری شد مرا ...
ویرایش توسط Milik : 07-03-2016 در ساعت 12:34 AM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یه هارد اکسترنال بگیرم برا کنسرتها
در حال حاضر 415 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 415 مهمان ها)