گواردیولا![]()
هر شب و هر سحر تو را من به دعا بخواستم
تا به چه شیوهها تو را من ز خدا بخواستم
تا شوی از سجود من مونس این وجود من
خود بشد این وجود من چون که تو را بخواستم
![]()
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
![]()
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
عیدتون مبارک بچه ها
نماز و روزه هاتون قبول باشه
عیدای عسلامی در مجمع جایز نیس
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تكليفْ رفتن بود
تكليف او با من
چون روز روشن بود
صفا
هيچيم و چيزي كم*
اين اندكي از يك
سرماي سوزان است
در اندكي از ما
هر روز پاييز است
هرشب زمستان است
.
زندان مؤمن چيست؟
اينجاي دنيا را
مؤمن تر از من كيست؟
اينجا كه جايي نيست
تا بود زندان بود
تا هست زندان است
.
چيزيم و هيچي كم
اي نطفه ي آدم!
يعني برادرجان!
در اين گرانستان
جان برادر نيز
چون چيز، ارزان است
.
تكليفْ رفتن بود
تكليف او با من
چون روز روشن بود
بار سفر را بست
رفته ست امّا هست
اين گوشه پنهان است
.
اين گوشه پنهان باش
اين گوشه سرماي
سوزان تري دارد
يكريز در اينجا
يا برف مي بارد
يا برگريزان است
.
از كيمياگرها
چيزي نديدم، جز
مس كردن زرها
از بستن درها
چيزي نمي داند
دستي كه لرزان است
.
از بس كه غمگينم
هر پوزخندي را
لبخند مي بينم
خوشبخت بودن هيچ
خوشحال بودن هم
از من گريزان است
.
روزي كه روزي را
تقسيم مي كردند
من بي دهان بودم
حالا گدايي را
اين دست، هرجا كه
نان هست، دندان است
.
چيزيم، چيزي كم
ما كم تر از هيچيم
در هيچ مي پيچيم
در چيز مي چيزيم
اين سرنوشت ما
بي سرنوشتان است ...
دست حسین صفا رو باید طلاکوب کرد
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 205 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 205 مهمان ها)