ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم
مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمورسریم
رفت این روز دراز و در حس گشت فراز
ز اول روز خماریم به شب زان بتریم
ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم
مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمورسریم
رفت این روز دراز و در حس گشت فراز
ز اول روز خماریم به شب زان بتریم
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
شجریان پسر - شب جدایی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چه رفته است که امشب سحر نمی آید
شب فراق به پایان مگر نمی آید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
شدم به یاد تو خاموش آنچنان که دگر
فغان هم از دل سنگم به در نمی آید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تورا مگر به تو نسبت کنم به جلوه ی ناز
که در تصور از این خوبتر نمی آید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
جمال یوسف گل چشم تیره روشن کرد
ولی ز گمشده ی من خبر نمی آید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده
سعدی
بسر رسید مرا بار زندگانی و باز
بلای محنت هجران به سر نمی آید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 338 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 338 مهمان ها)