دو بار خوندم آخرشم نفهمیدم چی گفت
- گمان میکنم، که کم تر کسی به اندازه ی من به ماجرای "کن" و جشنواره بازی و سیاهکاریهای پشتِ پرده پرداخته باشد.اما گویا دوباره فرصتی پیش آمد که دوستانِ مبارز!!! فریادهای چریکی سردهند. از یک جا باید یاد بگیریم که اخلاقِ سیاسی یا بی اخلاقیِ سیاسی را از کارنامه ی آدمها جدا کنیم. در این که "کیا رستمی" فیلمسازِ باارزشی ست شک نیست. که اگر شک کنیم، آن وقت یعنی : سینما را نمیشناسیم. همه ی فیلمسازانِ بزرگِ جهان ، خود را در ماموریتِ سیاسی نمیدیدند. این نگاهِ چپِ باستانی، در جهانِ هنر، به پاسخ نمیرسد. برناردو برتولوچیِ مارکسیستِ عضوِ حزبِ کمونیستِ ایتالیا را "خیلی چپ "ها به خاطرِ ساختنِ "آخرین تانگو در پاریس " یا " ۱۹۰۰" با دلارِ آمریکا یی، تکه تکه کردند و نبخشیدند. چرا که نفهمیدند !. کاری که پیش از آن با " پازولینی و سالو کردند . کیارستمی ، نمیخواسته است که سرزمین ا ش را با ساختنِ فیلم، آزاد کند.این یک انتخاب است. که صد البته، من با همه ی توان ، پس میزنم. اما، هنرمند آزاد است که به هر راهی که میخواهد برود. "سلین" یهودی ستیز است، اما نویسنده یی ست بزرگ. " مارتین هایدگر" کارتِ عضویت در حزبِ "نازی" را در جیب دارد ، با این همه، فیلسوفی ست، برای همیشه، که روزی دیگر " دریدا" ی یهودی، جا به جا به او بر میگردد. جهانِ هنر و ادب و فلسفه، با مترِ کوتاهِ سلولهای پارتیزانی، محاسبه نمیشود . متر و اندازه گیری دیگر دارد . این پست به همه چیز پرداخت مگر این که، چرا " کیا رستمی" فیلم سیاسی و اجتماعی نساخته است ! گویا در میانِ ما هنوز بسیارانی بر این باورند که " خسرو گلسرخی" شاعرِ بزرگِ خلقی !!! بوده است، اما " سهرابِ سپهری" بچه بودا"ی خرده بورژوا! "رفیقِ سابق : " کشتگر" هم دیگر از این حرفها نمیزند !!! "پا نوشت " : "گلوریزه" کردن را هم نفهمیدم. نکند به "گلریفیکیشن" اشاره دارید؟
- علی جان، با درود و سپاس. ما راهی نداریم ، مگر رفتن به سمتِ "انصاف" و " عدالت". چرا که این هر دو را نداشته ایم. باید یاد بگیریم که نمیتوان " دربست" هنرمندی بزرگ را ، ر د کرد و به "انبار" فرستاد، چرا که واکنشیِ از جنسِ من ندارد . این اخلاقِ "حزبی" ست، و نه هنرمندانه.من در همان برنامه یی که بارها به بی اخلاقیِ "کن" اشاره کردم، اما، دستِ کم، یک برنامه ی کامل را، به سینمای شاعرانه و انسانیِ "کیارستمی" اختصاص دادم، که در یکی از قدغن ها، دوباره پخش ا ش خواهم کرد. آن جا، من با " جشنواره " یی طرف بودم که به امرِ کرملین، به " نوستالگیا" ی "تارکوفسکیِ " بزرگ، نخلِ طلا نداد ، و با این که گفته بود ایران و چین را به مسابقه راه نمیدهد ،اما در آخرین لحظه، از درِ پشتی راه داد، یک جلسه ی نمایشِ آخرِ شب، در دقیقه ی ۹۰ بر پا کرد و نخلِ طلای مشترک هم داد. جایزه یی که هرگز به بزرگی چون " تارکوفسکی" تعلق نگرفت. اما این جا ، حکایتِ دیگری ست. روزِ حسابِ هنرمندی خانه گی ست با شهرتی جهانی ، که نباید زیرِ حساب و کتابها و حسادتهای خاورمیانه یی، له شود و از میان برود. آن جا، من از فسادِ جشنواره میگفتم. این جا به کارنامه ی درخشانِ یک فیلمساز ، فارغ از حسایتهای سیاسی ا ش میپردازم. اگر اینها را با هم قاطی کنیم، آن وقت، یکشبه، "ده نمکی" و " احمدی نژاد" شده ایم
شهیار قنبری