استاد رو زدن
ابی کجایی که شهرامتو کشتن
به دنبال حمله ناجوانمردانه و غير انساني به شهرام شب پره خواننده محبوب مردم در مالزي، توسط دو سه سکيوريتي گارد و همراهان برگزارکنندگان کنسرت، جامعه موزيک ايراني متوجه خطرات بزرگي که در راهش کمين کرده شده، خصوصا که بقول شهرام، در طي چند سال اخير جو متشنج و ايجاد درگيري، غيب شدن کنسرت گذاران و پايمال کردن حقوق هنرمندان، انگار سازماندهي شده ولي کمتر هنرمندي درباره آن وخطرات و دردسرهاي ناشي از آن سخن مي گويد.
«نسترن» همسر خستگي ناپذير شهرام که خود از يک خانواده تحصيلکرده و اهل فرهنگ و هنر مي آيد، شب و روز با پيگيري اين مسئله، از هنرمندان سرشناس ياري طلبيده تا يک ادعانامه براي مقامات قضايي، وازرت خارجه و نمايندگان مجلس امريکا تهيه و ارسال شود و خود مي گويد از اولين روز گوگوش عزيز مرتب در اين باره در تماس بود و آماده همکاري، ابي عزيز، داريوش عزيز، شماعي زاده عزيز، رها اعتمادي عزيز و مهرباناني که دوستان ديرين شهرام هستند چون شهرام و شهره عزيز، ليلا فروهرعزيز، اندي عزيز، معين عزيز، ستارعزيز، پيروز عزيز، محسن نامجوعزيز، حامد نيک پي عزيز به ياري آمدند و ورقه هايي را امضا کردند، تا با کمک وکيل باتجربه دوران اقبالي از Law Advocate Group. LLP بطورجدي اين ماجرا را دنبال کنيم و من هنوز باورم نمي شود با يک هنرمند محبوب مردم با سابقه 50 ساله چنين برخوردي بشود و تا پاي جان او پيش بروند.
شهرام چه گفت؟
شهرام شب پره که مدتهاست درخانه استراحت مي کند تا براي کنسرت هاي تازه خود آماده شود، مي گويد يک کابوس هولناک را پشت سر گذاشتم، ماجرا مربوط به مالزي بود، شخصي بنام امير برنامه گذار آن منطقه بدنبال درگيري با يک خواننده ديگر و تهديد او، عدم پرداخت دستمزدش و کنسل شدن کنسرت، با من از قبل قرارداد بسته و من بي خبر در شرايطي وارد مالزي شدم، که تقريبا بليط ها فروش رفته بود، من به شدت خسته بودم، از امير خواستم مرا دو سه ساعت قبل از اجراي کنسرت بيدار کرده و ترتيب تمرين و ساند چک را بدهيم، برنامه گذار هم قول داد ضمن پرداخت بقيه دستمزدم، مرا قبل از ساعت 6 بيدار کند، ولي ناگهان ساعت 5/9 شب يک نفر بالاي سر من آمده وخبر داد که براي اجراي کنسرت آماده بشوم و من به شدت ناراحت شدم، چون مي خواستم قبلا آماده بشوم، با انرژي و نيروي بيشتري روي صحنه بروم، گرچه من هميشه به مجرد روبرو شدن با مردم پر از انرژي مي شوم. معمولا ساندچک من توسط ارکستر انجام مي شود و بدليل خستگي زياد ساند چک با بند انجام شد و بروال هميشگي در همين حال که با تأخير پيش آمده بخاطر بي نظمي برنامه گذار که مسئوليت سالن و بند را داشت در پشت صحنه با استرس خود را آماده کردم، من حتي فرصت دوش گرفتن هم نداشتم، با اينکه بقيه دستمزدم را که درواقع بيشتر دستمزدم بود نگرفته بودم، چون هميشه و بنا به منش خود، بدليل احترام به مردم روي صحنه رفتم، مردم چون هميشه مهربان و مشوق و با صفا با من همصدا شدند و رقصنده ها شروع به رقص کردند، مردم در سالن آرام نداشتند و من فقط با نوشيدن يک ليوان آب داغ، خود را ساختم، من همه آنچه مردم طلب کردند حتي يک ساعت و نيم خواندم، ازدرون خسته و ازهم پاشيده بودم، ولي بروي مردم مي خنديدم، با آنها از ته دل مي خواندم و دلم ميخواست شب آنها را بسازم.
من بعد از اجراي برنامه به سراغ امير رفتم و به او اعتراض کردم که چرا با من اينگونه رفتار شده، هم بابت بي نظمي و هم حساب و کتاب و بدقولي هاي اين شخص کهسبب بحث بين ماشد و من از گاردها خواستم که همه اشخاص اضافي را از اتاق خارج کنند که ناگهان گاردها که تا چند دقيقه پيش محافظ من بودند شروع به حمله وحشيانه به من کردند. من با دو سه گارد مسلح روبرو شدم و از هر سويي ضربه اي به من وارد مي شد، صورتم پر از خون شده بود، سرم کاملا گيج ميرفت، تقريبا درحال بيهوش شدن بودم بکلي تمرکز نداشتم، تا منيجر کلاب مرا در يک فرصت پيش آمده، به درون يک اتاق هل داد و در را بروي من قفل کرد و درواقع او جان مرا نجات داد چون آنها قصد جان مرا کرده بودند. راستش در آن لحظه يک بار تصميم گرفتم خودم را به ميان مردم برسانم، ولي ترسيدم مردم به آن گروه حمله کنند و فاجعه بزرگي پيش آيد و با همان درد و خونريزي و ترس در آن تاريکي ماندم، بعد از لحظاتي دو سه نفر مرا به هتل بردند، ولي امير خودش را به هتل رساند و گفت عده اي براي کشتن تو دارند مي آيند! من حيران پرسيدم چرا کشتن من؟! من بهرصورت خودم را به بيمارستان رساندم و تحت پانسمان و درمان اوليه قرار گرفتم در اين فاصله سعي کردم با کنسولگري امريکا بعنوان يک سيتي زن تماس بگيرم، که موفق نشدم. امير تازه پيام داد ببخشيد ما حاضريم جبران کنيم و حتي گفت ما دستمزد شما را به دبي حواله کرديم. گفتم چرا دبي؟ من در دبي حساب ندارم، از اينها گذشته من در اين لحظه به دستمزد فکر نمي کنم، من در انديشه سلامت خود هستم.
نسترن همسر شهرام مي گويد من بعد از ساعتها تازه فهميدم چه پيش آمده و مي خواستم به مالزي پرواز کنم، ولي شهرام اجازه نداد و گفت راهي ترکيه است، که ناگهان من 18 ساعت شهرام را گم کردم، هزاران فکر بد از سرم گذشت، با خودم گفتم لابد عده ديگري به شهرام حمله کرده اند، نگران جان اش بودم، بعد از اين همه مدت تازه فهميدم براثر فشار زياد، درد شديد و خونريزي و ترس ناشي از اين رويدادها، بطور نيمه بيهوش در بيمارستان بستري شده است و خوشبختانه شهرام در ترکيه دوستان صميمي و پرقدرت زياد دارد، آنها به ياري او آمدند و تحت درمان قرارش دادند.
خوشبختانه دوربين هاي مدار بسته سالن يک ساعت و نيم برنامه پرشور شهرام را روي صحنه نشان ميدهد، استقبال پرهيجان و پر از صفاي مردم را نشان ميدهد و همين دوربين ها، لحظه حمله به شهرام را هم نشان ميدهد، که چگونه ناجوانمردانه دو سکيوريتي گارد مسلح ازهر سويي او را مورد ضربات سنگيني قرار ميدهند و من هنوز در تعجبم که چگونه شهرام در برابر اين ضربه ها که بيشتر روي سر و گردن و چشم هايش فرود آمده تاب آورده است. تلاش من بعنوان همسر يک هنرمند پيش کسوت، اين است که جامعه ايراني بداند در پشت صحنه کنسرت ها چه مي گذرد، هنرمندان شان با چه بن بست ها، دردسرها، خطراتي همراه هستند، اينکه هنرمندان ما براستي پناهي ندارند. پشتيباني ندارند، درحاليکه هنرمندان ايراني درست نزديک به 40 سال است دور از ايران در امريکا زندگي مي کنند و بايد بعنوان شهروند امريکايي، سيتي زن امريکا مورد حمايت مقامات رسمي، سفارتخانه ها، کنسولگري ها و مقامات وزارت خارجه باشند من بعنوان عضو کوچکي از اين جامعه درحال تهيه نامه ها و ادعانامه هايي هستم، که به گوش مقامات مسئول و نمايندگان مجلس امريکا برسانم اين تلاش من که با راهنمايي شهرام و دوستان ديگر دنبال ميشود، وضمنا ايرانيان در قسمت امور خارجه آمريکا قسمت خاص خود را دارند که افراد مربوط امور ايرانيان را هميشه پيگيري مي کنند و مسلما با همت آنها به نتيجه اي کارساز منجر خواهد شد و تا احقاق حق شان نبايد از پاي بنشينيم.