در شب انعقاد نطفه من
چند سرو چمان نبود شدند؟
چند و چند ابر خودکشی کردند؟
چند و چند آشیانه دود شدند؟
در شب انعقاد نطفه من
چند غول دژم بر آشفتند
چند سرخ از وطن سیاه تر و
چند سبز از جهان کبود شدند
برق پنجاه و هشت زد ناگاه
آتش افتاد در محلهٔ مان
شصت و شش طفل گریه میر شد و
شصت و شش خانواده دود شدند
گفته انداز نحوست قدمم
دی پنجاه و هشت سیل آمد
شصت و شش خانواده دود و سپس
شصت و شش بزم بی سرود شدند
من به خاک سیاه تن دادم
لاجرم آسمان زبانه کشید
هرچه خلق خدا به خاک افتاد
هرچه پروانه شعلهسود شدند
دی پنجاه و هشت بود انگار
من به خاک سیاه و با قدمم
همه هست ها نههست شد و
همه بودها نبود شدند
من که مایل به خاک تیره شدم
هر رگ و پی گلولهباران شد
مرزها هرز و از مصائب من
گریه ها خنده وانمود شدند
من که رفتم جهان که خالی شد
از جنون و عطوفت و انسان
ما که رفتیم انتحار کنیم
ای خوش آن قطره ها که رود شدند
این منم ابر آخر دنیا
مرد بارانبهدوش بابلسر
خسته ام خواب مرگ می خواهم
دست بردار از سرم دختر!!!
ع. ا. یاغی
![]()