مه از سید مظفر به تو دخیل ابندوم
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مه از سید مظفر به تو دخیل ابندوم
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
علی یاغی تبار :
.. این پیر جوان می کشد و هوش ندارد
هی سرو روان می کشد و هوش ندارد
این پیر جوان می کشد و شرم ندارد
از سبحه و سجاده هم آزرم ندارد
این پیر جوان می کشد و وای به حالش!
هی سرو روان می کشد و وای به حالش!
این پیر جوان می کشد و خانه ات آباد!
از شروه به هق هق بزن از شکوه به بیداد!
ای قول به فعل آمده از بدو تکلّم!
ای لفظ جهان گسترِ در معنیِ خود گم!
ای بود تو فردوس و نبود تو جهنّم !
تن داده جهانی به جنون و دل من هم
ای لفظِ به معنا زده پهلوی دوپهلو!
ای قافیه پرداز تو هر خواجه و خواجو!
ای رشک شکر، شربت شیرین صدایت!
ای هر دم و وادم به تو بند و به نوایت!
تنها نه مرا جانی و جانی به تو بند است
تو جان جهانی و جهانی به تو بند است
این پیر جوان می کشد و هی هی و هیهات!
هی سرو چمان می کشد و هی هی و هیهات!
این پیر جوان می کشد و هوش ندارد
هی سرو چمان می کشد و گوش ندارد
این پیر کژاندیش کژانگار کژآیین
گوش شنوا و لب خاموش ندارد
این پیر جوان می کشد و شرم و افسوس!
«از مظلمه¬ی خون سیاووش» ندارد
این پیر جوان می کشد و هی هی و هی های
هی سرو روان می کشد و هی هی و هی های
این پیر جوان می کشد و شرم ندارد
از عمه و عمامه اش آزرم ندارد
از قافیه می ترسم و از موج تلاطم
ای لفظ بلند شده در معنی خود گم
از قافیه می ترسم و از حیله ی روباه
از قافیه می ترسم و از کینه ی کژدم
از قافیه می ترسم و بادا که نبینم
این قوم به حق در زَهَقَ الباطل خود گم
این جوجگکان متقیّد به تقدقد
این بوقلمونهای بدل گشته به قاقم
این محتسبان متشبّث به تلبّس
بر سفره ی مردم، عوض خوشه ی گندم
آتش بنشانند و به آتش بکشانند
کاشانه ی مارا و من از فرط تألّم
فریاد بر آرم که مرا قافیه ...هیهات!!!
رگبار گلوله است و جگرگوشه ی مردم...
می ترسم از این قافیه بختک بتراود
خون جگر از سینه ی تنبک بتراود
ای از همه پنهان شده ی بر همه پیدا!
ای سرّ سویدای جگرخون هویدا!
ای از همه پنهان شده ی برهمه نازل!
کوهی به دریا و به صحرا متمایل
از خانه به صحرا بزن از شکوه به بیداد
از شکوه به بیداد بزن خانه ات آباد!
من ماندم و سروی که خزان دربه درش کرد
در سوگ تذروی که جهان جان به سرش کرد
من مانده ام و جبر جهان دوسه روزه
من ماندم و این حاکمکان دوسه روزه
می ترسم و این راست ترینانِ ولی چپ
کم کم برسانند ابوالچپ به علی چپ
ماییم و خزانی و بهاری که صدافسوس
ماییم و دل بی بر و باری که صدافسوس
می ترسم از این قافیه هم شک بتراود
خون جگر از سینه ی تنبک بتراود
می ترسم از این قافیه بختک بتراود
از زنگ شتر خون چکاوک بتراود
ویرانم و باغی که بهارش شده پرپر
باغی که سر سبز چنارش شده پرپر
ویرانم و ای جان و جهان جامه درانت
از خون چکاوک شده گلگونه جهانت
ویرانم و ویرانه تر ای جان تو عاشق
از خانه به هامون بزن از شکوه به هق هق
با شروه به هق هق بزن از خانه به هامون
از شکوه به بیداد رسیده است همایون
ویرانم و پایان پریشانی من باش!
ویرانم و ویرانگر ویرانی من باش!
ویرانم و ویران خزان های پیاپشت
بازآی و خودت خواب زمستانی من باش!
آخر چقدر دور سر کفر بگردم؟
این بار تو ایمان مسلمانی من باش!
ویرانم و تا آخر تحصیل مصیبت
ایثار کن و یار دبستانی من باش!
خون می چکد از پرده ی عشاق و سرت سبز!
ای عالم و آدم به تو مشتاق و سرت سبز!
من مانده ام و چنته ای از قافیه خالی
جور عرب و سفره ی بی نان موالی
ای راز و نیاز تو گداز دل عارف!
ای سوز صدای تو هماغوش مؤالف!
از خون جوانان وطن گفتی و گفتم
از این همه بی گور و کفن گفتی و گفتم
من با تو از آیینه سخن گفتم و گفتی
از سینه ی بی کینه سخن گفتم و گفتی
می ترسم از این قافیه هم خون بتراود
از رنگ فرح، خون همایون بتراود
ای از همه پنهان شده ی بر همه پیدا!
ای جامه دران تو من و عارف و شیدا!
از خون جوانان وطن گفتی و بیداد!
از این همه بی گور و کفن گفتی و فریاد!
تنها نه مرا جانی و جانی به تو بند است
جان¬های جوانان جهانی به تو بند است
ای جان جهان از سخنم دود بلند است
بگشای دهان کز دهنم دود بلند است
خاکستر بربادم و با این همه عمری است
از جای به جای بدنم دود بلند است
بادا که به آتش نکشم خاک و خدا را
دلشعله ورم؛ از کفنم دود بلند است
از خون جوانان وطن لاله... دریغا
از گور جوان وطنم دود بلند است
از خانه به هامون بزن از شکوه به بیداد!
خونخواه جوانان وطن باش و دلت شاد!
رزمایش پدافند غیر عامل دانش آموزیپدافندش کجاست
گوریل هوایی بوده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
این شعرو بخون پیری جان ببین علی یاغی چی میگه
خستهام، خسته از این گونه دوام آوردن
خستهام، خسته از این صبح به شام آوردن
خستهام، خسته از این خستگی پی در پی
خستهام، خسته از این دانه به دام آوردن
نه گُلی تازه به دردِ دل ویرانم خورد
نه جنونی نفسم را به بیابانی برد
« شاعر خانهخرابی که فقط در جا زد
پشت این دهکده از شدّت بینانی مُرد»
خستهام، خسته از این گونه دوام آوردن
سر تعظیم به درگاه کلام آوردن
« نه، کرامات قرمساقی و بیغیرتی است
این همه دیدن و این گونه دوام آوردن »
دلِ دنیا، دلِ من بود، کبابش کردند
آسمان، منزل من بود، خرابش کردند
« زندگی کردن من مُردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عُمر حسابش کردند»
پشت بغرنجترین مسأله شد منزل من
جز پریشانی و تردید چه شد حاصل من؟
آسمانی که فقط توطئه ترتیب دهد
نه به درد دل کس میخورد و نه دل من...
گفته بودی پس این شام دژم، عیدی هست
پشت این ابر به هم دوخته، خورشیدی هست
گفته بودی که خدا یار جوانمردان است
به خدایی که عقیم است، چه امیدی هست؟
هیزمی کردم و ناسوخته نابود شدم
سپر افکندم و پرپر زدم و دود شدم
گفته بودی که علی با تو مدد خواهد کرد
یاعلی گفتم و چندی است که نابود شدم
خبر مرگ مرا در همه جا جار زدند
عکس منحوس مرا بر در و دیوار زدند
نه خدایی کمکی کرد و نه مولا مددی
« دو درخت آن طرف باغ مرا دار زدند»
بعد من مصلحت این است که خامُش باشید
بیخیال من از یاد فرامُش باشید
خاکتان فضلهی ما را به پشیزی نخرید
ما که رفتیم بمیریم، شما خوش باشید
بعد من صحبت آیینه و لبخندی نیست
به خداوند قسم، هیچ خداوندی نیست
شیرها نیز در این بادیه روباهانند
بعد من صحبت الوند و دماوندی نیست
بعد من خاک شما سمبل ویرانی باد
برکت سفرهتان، آجر بینانی باد
بعد من مزبلهای را که وطن مینامید
مخرجالریح دو مأبون انیرانی باد
بس نمانده است که این مزرعه ویران بشود
بس نمانده است که این باغ بیابان بشود
بس نمانده است که اصطبل بزرگ پدری
شیرهکشخانهی یک مشت شُتربان بشود...
ما که رفتیم شما شمع شبستان باشید
قلتبانان همین قوم قرقبان باشید
خاکتان فضلهی ما را به پشیزی نخرید
ما که رفتیم نباشیم، شمایان باشید...
علی اکبر یاغی تبار
جوانی جان اینگونه شعرها قشنگه حرفی درش نیست ولی نوعی پمپاژ غم و ناامیدی و دپرسی توش هست که تا فی خالدونت رو میسوزونه ... غم درون چیز بدی نیست همه این حسو دارن ولی وقتی ریخته بشه بیرون نتیجه ای جز ناامیدی نداره ... اگر چه شاعران اینگونه شعرها شب ها کبابشان را میخورند و لایک هایشان را چک میکنند و آسوده با غم ناخودآگاه درون میخوابند و شاید به ریش مخاطب هم بخندند خدا داند ... غافل از اینکه دارن خدمت بزرگی به حکومت آخوندی غم میکنن
اشترم مطلب علیه رادیو باشه اشکال نداره ضد نظامم شد اوکیه
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 299 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 299 مهمان ها)