ﺻﺒﺢ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﺗﻮ
ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ﺑﺎ ﭘﺴﺮﻩ ﺩﯾﺪﻡ ...
.
.
.
.
ﺍﻻﻍ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﻣﺜﻼ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻬﺖ ﺧﯿﺎﻧﺖ
ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺻﺒﺢ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﺗﻮ
ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ﺑﺎ ﭘﺴﺮﻩ ﺩﯾﺪﻡ ...
.
.
.
.
ﺍﻻﻍ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﻣﺜﻼ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻬﺖ ﺧﯿﺎﻧﺖ
ﻣﯿﮑﻨﻢ
نازلی سخن بگو ...سخن بگو ...
سیدنیگردی دایی از مترو تا فروشگاه، و علاقه زیاد مردم به او
----------------------------
►فقط ایرانیان مقیم استرالیا نبودند که علی دایی را میشناختند و با او عکس یادگاری میگرفتند، بلکه به گفته خبرنگاران و عکاسان حاضر در سیدنی، دایی برای استرالیاییها و مردم سایر ملیتهای مختلف که ساکن سیدنی هستند، چهرهای شناختهشده بود.
►علی دایی در سیدنی برای اولین بار سوار مترو شد و مردمی که او را میشناختند، تمام حواسشان به شهریار بود و از او عکس و امضا میخواستند اما اتفاق جالبتر وقتی رخ داد که دایی برای خرید لباس به فروشگاه دو برند معتبر پوشاک رفت.
►در فروشگاه اول، فروشنده و مدیر فروشگاه بلافاصله دایی را شناختند و حسابی او را تحویل گرفتند. خریدارانی هم که دایی را میشناختند، چه ایرانی و چه خارجی، سمت او رفتند تا عکس یادگاری بگیرند.
►دایی وقتی از این فروشگاه بیرون آمد و به فروشگاه دوم رفت، پشت درهای ورودی این فروشگاه و داخل محوطه آن ازدحام ایجاد شد. عدهای بیرون فروشگاه منتظر بودند خرید دایی تمام شود و او از فروشگاه بیرون بیاید تا با او عکس بگیرند، عدهای هم داخل فروشگاه شدند و شروع به عکاسی کردند.
►مدیر فروشگاه که فوتبالی نبود به مردم گفت در این مکان عکاسی از لباسها و چیدمان پوشاک ممنوع است و مردم هم جواب دادند ما از لباسها عکس نمیگیریم و در حال عکاسی از دایی هستیم.
►مدیر فروشگاه هم یکی از همراهان شهریار را صدا زد و از او پرسید مگر این دوست شما هنرپیشه است که اینگونه مورد توجه مردم قرار گرفته که این شخص جواب داد: «علی دایی آقای گل ملی تاریخ فوتبال جهان است.»
►مدیر فروشگاه با شنیدن این توضیح سراغ دایی رفت و از او خواست در بخش VIP فروشگاه با مدیر و فروشندهها عکس یادگاری بگیرد و کتابچه ویژه فروشگاه را امضا کند.
►دایی هم ابتدا سر به سر طرف گذاشت و گفت من عکس تبلیغاتی نمیگیرم اما بعد در کنار فروشندهها و مدیر فروشگاه ایستاد و عکس یادگاری انداخت.
►دایی در سطح شهر هم با ایرانیها و سایر علاقهمندان فوتبال از ملیتهای مختلف که او را میشناختند، با حوصله عکس یادگاری میگرفت.
►در جریان سیدنیگردی، وقتی دایی وارد یک فروشگاه مواد غذایی شد تا خرید کند، فروشنده مغازه که عرب بود، شروع کرد به شوخی با دایی... او دایی را میشناخت اما به شوخی به دایی گفت: «من شما را میشناسم، یا احمد راضی هستی یا سعید العویران یا...»
►و بعد از این که اسم چند بازیکن آسیایی را آورد و حسابی دایی را خنداند، به او گفت: «آقای دایی، افتخار میدهید با هم عکس بگیریم؟!» شهریار هم جواب شوخی طرف را داد و گفت: «اشتباه گرفتی، من دایی نیستم.»
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حیف پاسکاریه گل نشد مث پلی استیشن شده بود
در حال حاضر 380 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 380 مهمان ها)