گاهی باید از خانه گریخت
به کوچه
خیابان
پارک
و در خود فرو رفت
گاهی باید از خود گریخت
به جادههای مهآلود
خانههای موهوم
خیال او
که تو را از خود کردهاست
که تو را بی خود کردهاست
گاهی باید از او گریخت
به کجا ؟
کوله بار آرزوهات روی دوشت
تا کجاها رفتی با پای پیاده
رفتی به هرچی خواستی نرسیدی.
متاسفم برات ای دل ساده
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
دل به هرکی دادی از سادگی دادی
زندگیتو پای دلدادگی دادی
هرجا که دیدی چراغی پر فروغ
تا بهش رسیدی فهمیدی دروغ
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 385 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 385 مهمان ها)