امیر قبل اینکه بپرسی بگم نه خبر ندارم
کاش تو هم مثل تمامِ مردم این سرزمین، برایـم غریبه بودی!
هرکه او بیدارتر پر دردتر....
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
خوبه فعلا از شر کلاغای سیاه راحت شدیم
جون تو انقدر کلاغ کلاغ میکردی پریشب از همون کلاغا اومد تو خوابم
بهم گفت به امیر دهن سرویس بگو چی از جون این کلاغای بدبخت میخواد که هی میگه به پیغام نمیدونم چی شک کن
منم بهش گفتم خب چرا اومدی سراغ من برو به خودش بگو .........میگفت خودش جواب کلاغ سیاهارو نمیده
مرد بودم كاش
سربازی كه در جنگ
با تو اسير شده باشد
با تو هم بند ،
هم سلول ،
ترانه هايی را كه شب ها
به ياد چشم های زنی ميخواندی
گوش می دادم
و هر وقت دلم ميگرفت
دستی كه پتو را از صورتم كنار ميزد
دست های تو بود
مرد بودم كاش
در حال حاضر 435 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 435 مهمان ها)