میدونم الان به نظرتون دارم جوک میگم من خودم هم تا زمانی که از نزدیک ندیده بودم باور نداشتم ولی بخدا تو برجکی زندگی کردم که وقتی تو روزش در برجک بسته بود چشم چشمو نمیدید غذاهایی خوردم که حیون هم نمیخورد ولی مجبور بودم گوشتها بوی گند میدادن از گوشت بدتر مرغ بود که حال ادم به هم میخورد یه بار شب کمین یه شتر گرفتیم با گلوله کشتیمش گوشت اونو تقسیم کردن میگفتن بخورین چون ما خودمون از نزدیک دیده بودیم نمیتونستیم بخوریمش ولی به اجبار میخوردیم باور کن تو زمستون 2تا جوراب کلفت میپوشیدم یه جفت جوراب پشمی یه نایلون هم میکشیدم روشون 3تا شلوار به همراه بادگیر فقط نیم ساعت اول بدنت گرم بود بدش یخ میزدی وقتی میرسیدی برجک 5صبح عوض خواب باید نیم ساعت پاهاتو جلو اترا (بخاری هم نبود )میگرفتی تا یخشون باز بشه بتونی حسشون کنی
میدونی زده شدم دیگه از درس وقتی میبینم اینجوری اوسکلمون کردن کیلویی پذیرش میکنن کیلویی میدن بیرون ...4 سال عمرتو میذاشتی شاگرد مکانیک بودی الان برا خودت اوستا میشدی... شاید اگه رشته راحت و فان پیدا کردم واسه بیکار نبودن و تفریحش بخونم..مثل رشته های هنر...یا اگه رشته بدرد بخور پیدا کردم
آره درگیری ها تو اطراف شهر ها خیلی زیاده هر روز هواپیما رد میشه بمبارانشون میکنه ولی چون چریکی هستن خب نمیتونن کلا نابودشون کنن
خداشاهده همین ماه فقط 10 تا شهید شهر ما داده تو درگیری با این لعنتیاحالا اونایی که برا چندرغاز پول میرن عراق و سوریه هفته بعدش جنازشون میارن بماند
![]()
در حال حاضر 275 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 275 مهمان ها)