تو دیوونه رفتی یه شب بی نشونه
آیا شما ندارید زان بی نشان نشانه
تو دیوونه رفتی یه شب بی نشونه
آیا شما ندارید زان بی نشان نشانه
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حسرت دیدار تو اواره ترینم
وطن پرنده ی پر در خون
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دلم میخواد برم یه جایی صندلی بذاره روبروم بشینه فقط نیگاش کنم ساعتها حتی اگه کلمه ای نگه و نخونه ...... تو نگاه و سکوتشم یه دنیا حرفه چقد وقتی کت و شلوار میپوشه شیک و ناز تر میشه
تو با دلتنگیای من .. تو با این جاده همدستی ....
تظاهر کن ازم دوری .. تظاهر میکنم هستی ....
میدونم یه روزی دل من میمیره
خورشیدِ عشقمُ اون بالاها سایه میگیره
رنگِ تاریکی گرفته قصه و افسانهء من
رنگِ شادی رو ندیده این دلِ دیوونهء من
آسمونه خاکستری پشت شیشه
که دیگه هیچ وقت عوض نمیشه
در حال حاضر 473 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربران و 472 مهمان ها)