آقا چِشِت روز بد نبینه وارد فرودگاه که شدیم یهو یه دختر ِ کمین کرده بود پشت ستون ، دستاشو باز کرد میخواست بپره بغلم البته من جا خالی دادم با مغز اومد کُتلت شد بعد دیدم هیچکی عین خیالشم نیست بیهو حراست اومد جمش کردن بردنش ،تا رفتم سوال کنم یارو گفت ایرانی هستی ؟ گفتم آره ، گفت اینجا دخترا کمین میکنن تا یه ایرانی میبینن میپرن بغلش تازه من یاد حرف همون آشنای همیشگی افتادم
همکارمون همین بلا سرش اومده بود ، یه بار برای اینکه دخترا نپرن بغلش یه کاغذ بزرگ به خودش وصل کرده بود i am zan daram هیچی میره اونجا باز یه دختر میاد سراغش اینار با کاغذ و قلم !!! دختره هی میگفته گلعع گلعع ، این همکارمون هم زبان تعطیل بوده ، یه ترجمه میکنه طرف میگه قلعه قلعه ، باز نمیگیره تا دختره عصبانی میشه میگه اردشیر ، تا میگه اردشیر تازه میفهمه منظورش اردشیر قلعه نوعیه نگو یه بار قلعه نوعی رفته بود اونجا همین جمله i am zan daram رو زده بوده
در حال حاضر 86 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 86 مهمان ها)