با کاوراش اپ کردم که
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
غه م گين و دل په شيوِم ,بروا لباري ليوم
غمگين و دل پريشانم بنگر بار لبانم را
حيراني خالي ليوم جه رگم سوتاوه ک قاوه
حيران خال لبانم جگرم مثل قهوه سوخته است
هر دو ئه بروي خوين ريژت بون به جه لاوي گيانم
هر دو ابروي خونريز تو جلاد جانم گشته اند
به فتواي چاوي مه ستت قه تلم واجب کراوه
با فتواي چشمان مستت قتل من واجب شده است
پاييزي زردي جانان سه ردي کرده سه ري من
پائيز زردي جانان سرد گشته بر سر من
زمستاني فراقت تيکي دا بازاري دل
زمستان فراقت بر هم زد بازار دل
بو تو شيتو شه يدا بوم بو تو ده يريو و رسوا بوم
براي تو مجنون و شيدا گشته ام براي تو ديوانه و رسوا گشته ام
بوتو زه نگي زريا بوم بوچي تو رحمت نمايوه آخ بو چي تو رحمت نمايوه
بخاطر تو زنگ رسوائيم به صدا درآمده است چرا رحمي در دلت نمانده است آخ چرا رحمي در دلت نمانده است
له سه ر تاقي دو ئه بروت مه يلي زلفان ئه م کيشي
بر سر طاق دو ابرويت ميل زلفانت مرا ميکشد
بوچ ئه م کوژي خوم قوربان تيري چاوت به م تاوه
چرا ميکشد مرا تير چشمانت چنين شتابان
له د ه ردي بي درماني کوتومه سه رگه رداني
از درد بي درماني به سر گرداني افتاده ام
بوچي ده مکوژي مال ويران جرگم بوچي براوه آخ جه رگم بوچي براوه
براي چي منو ميکشي خانه ويران بند جگرم براي چي پاره پاره شده
له دردي بي دوايي مه يلي زولفان ه م کيشي
بخاطر درد بي درماني ميل زلفانت مرا ميکشد
به جوابي له نته راني چي بکه م جه رگم براوه
از جواب لنطراني چه کنم بند جگرم پاره پاره شده است
له بر هجري دوري دوس جه رگو روحم نه ماوه
از دوري و هجران دوست در من رمقي نمانده است
چي بکه م له دوري دوسم هوشو بيرم فه وتاوه آخ هوش وبيرم فه وتاوه
از دوري دوست فکرو هوشي برايم باقي نمانده است
معنی![]()
اینو خدابیامرز کامی ترجمه کرد
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 615 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 615 مهمان ها)