اره حس قشنگیه
یه بار از این بارون بهاریا که یهو رگباری میشه گرفت من بودم حالا همه افتادن به جنب و جوش که پناه بگیرن و چتر و بدون من 1 ساعت زیر بارون موندم انگار نه انگار! کیفنم میکردم خدایی ولی رسیدم خونه دیگه از لباسام اپ میچکید اونجاش یگه حالگیری خدایی
من بارون پاییزی مثل دوش میومد رعد و برقم میزد خیابونا مثل قبرستون شده بود داشتم راه میرفتم مرده از مغازش اومد بیرون گفت خانوم میخوای بیای اینجا تا بند بیاد؟فکر میکرد گیر کردم بیرون