تمام غمت از غم دوریه عشق من ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
دل رویا گرفته چه کابوسی مگه نه ؟
نه خورجینی نه اسبی نه فانوسی مگه نه ؟
نه گلدسته نه محراب نه ناقوسی مگه نه ؟
بر این تخت شکنجه نه طاووسی مگه نه ؟
در این خواب بد بد من و تو خوب خوبیم
من و تو شرق و غربیم شمالیم و جنوبیم
چه تصویر غریبی همه بی سر مگه نه؟
یکی شده با زمین بال کفتر مگه نه؟
گل قالی سر دار پلاسیده مگه نه؟
سر چل گیس قصه تراشیده مگه نه؟
نترس از این سیاهی تو شبتابی مگه نه ؟
نترس از مرگ دریا خود آبی مگه نه ؟
هنوز دست تو تنها خود سازه مگه نه ؟
با تو جمعه ی دلگیر چه دلبازه مگه نه ؟
صدای تو بی پایان سرآغازه مگه نه ؟
خواب این شرم شرقی چقد نازه مگه نه ؟
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 548 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربران و 547 مهمان ها)