صدای بنگ اند اولافسن روی بی ام و سری 5 f10
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ویرایش توسط sweetdream : 05-29-2015 در ساعت 11:41 PM
سلام پیام زدم
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
این همون کمدی عروسکای نظام نیس؟
فسیله که
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
...آه! باری بس کنم دیگر
هرچه خواهی کن، تو حق داری
گر عبث، یا هرچه باشد چند و چون،
[اینست و جز این نیست
مرگ گوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی می گوید:
[اما باز باید زیست،
[باید زیست!..."
گاهی اندیشم که شاید سنگ حق دارد؟
باز می گویم: نه! بی شک آتش و باران،
من دگر خوابم می آید، خسته ام، پیرم
آه! کی این خفته یاران را توانم دید بیداران؟
با دَمِ نمناکِ سردت، ای نسیمِ صبحِ بیداری!
چشم مستان مرا بیدار کن، رفتند هشیاران
گاه می اندیشم از آن سان
گاه نیز اندیشم و گویم:
هی، فلانی! شاتقی بی شک تو حق داری.
راست می گویی، بگو آنها که می گفتی.
گوش من با توست، بی یک لحظه هم غفلت
خوب یادم هست، کز یک لحظه غفلت، بر می آشفتی.
شاتقی! زندانیِ دختر عمو طاووس!
باز آگاهم کن از آنها که آگاهی.
از فریب، از زندگی، از عشق
هر چه می خواهی بگو، از هرچه می خواهی
شاتقی زندانی دختر عمو طاووس
با همان لبخنده ی مانوس،
گفت:
"زندگی با ماجراهای فراوانش
ظاهری دارد، به سان بیشه ای بغرنج و در هم باف
ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست.
چیست اما ساده تر از این، که در باطن
تار و پودِ هیچی و پوچی هماهنگ ست؟
ماجرای زندگی آیا
جز مَشِقتهای شوقی توامان با زجر،
اختیارش همعنان با جبر،
بسترش بر بُعدِ فرار و مه آلودِ زمان لغزان،
در فضای کشفِ پوچِ ماجراها چیست؟
من بگویم، یا تو می گویی
هیچ جز این نیست؟"
شاتقی آن گاه
گفت:
چه بگویم، آه
زندگی! ای زندگی! افسوس!
هی، فلانی! با چه سوگندی بگویم من، چه سوگندی؟
به چراغ روز و محراب شب و موی بتم طاووس
من
زندگی را دوست می دارم
مرگ را دشمن؛
وای! اما با که باید گفت این، من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن؟!
"لیک
شاتقی جانم!
زندگی گاهی
از درست مومیایی، با شکستن می دهد پیغام.
همچو یادایادهایی، کز چه شاداشاد
- کس نمی داند -
با فراموش چه اندوهان رسد، همگام.
من پَرِ طاووس را هم دیده ام، گیرم صدایش زشت چون پایش
من نه خوش بینم، نه بدبینم.
من شد و هست و شود بینم.
عشق را عاشق شناسد، زندگی را من.
من که عمری دیده ام پایین و بالایش.
که تفو بر صورتش، لعنت به معنایش!
دیده ای بسیار و می بینی
می وزد بادی، پری را می برد با خویش،
از کجا؟ از کیست؟
هرگز این پرسیده ای از باد؟
به کجا؟ وانگه چرا؟ زین کار مقصد چیست؟
خواه غمگین باش، خواهی شاد
باد بسیار است و پر بسیار، یعنی این عبث جاری ست.
آه! باری بس کنم دیگر
هرچه خواهی کن، تو خود دانی
گر عبث، یا هرچه باشد چند و چون،
[اینست و جز این نیست
مرگ گوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی می گوید: اما باز باید زیست،
[باید زیست،
[باید زیست!..."
ویرایش توسط AkbaR : 05-30-2015 در ساعت 01:20 AM
سلام لینک تایبک گیم اوف ترنس رو کسی داره بده؟
در حال حاضر 423 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 423 مهمان ها)