فيلم لامپ ١٠٠ دوشنبه ١٨ خرداد در سراسر كشور توزيع ميگردد
در اتاق من شبی هزار پنجره می شکفد
اما دلی نمانده که دیگر به امید پر بزند
روزگاریست رابطه من با جهان را تیر باران کرده اند
آدم های نامرد پوک
دل من دریای آرامیست
که درونش
انقلاب تلخی دارد با تسلیم
و سرود بلند دلتنگی اش را تنها ماهیان پاک زمزمه می کنند
اینک منم
که فاتحانه
صلیب آرزوی خویش را بر چهره ی سنگ ها می زنم
خدای من
رسالت پیغمبر وصل تو در قرن من چیست؟
وقتی در دامنه ی کوه دهکده ی کوچک مان سنگسار می شوم
نفس های عمیق من دره را به فریاد می آرد
و چشم های انگار بی حسی
پریشانی ام را با تمسخر تلخی پاسخ می دهد
هرگز نخواهم ترسید
وقتی در استواری قامت دستان من
فتح جاویدانه ای لبخند می زند
من از پنجره ی خویش قرن نیآمده ی روزگار را دیدم
"که به دست امپراطور کوچک" فکر من تسخیر می شد
"ومقدس ترین فرمان
در قلمرو شعر من بوسه ی داغیست که ترا درحافظه ها زنده می دارد
ومفهوم آیینه را پرنده ای به آن ها چندان بیان می کند
که من بیدار می شوم
و روز را پر می کنم از آرامشی که لذت عشق را به تجربه می گیرد
به دختران پاکی که هم تبار من اند
باکره ترین لغت نامه ی عشق را در خلوت شبی هدیه شان خواهم داد
من از پنجره ی خویش قرن نیآمده ای روزگار را دیدم
دختران بعد من!
فرصت ها را بنوشید
که عشق در روزگار من نام نیکی نداشت...
کریمه شبرنگ
این خانه هم سیاه است
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 494 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 494 مهمان ها)