کاش میشد بیایُ ..
بیایُ بخندی
کاش میشد بیایُ ..
بیایُ بخندی
مریم نشست تا کوچه خونی نشود از ترس
مردی به حال اقرار پشت
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بعد همسرش دیوانه شد و شعر می نوشت
اندوه بزرگیست ، انبوه انتظار
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دوباره در مهرآباد پرنده های آزاد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هنوز عکس فردین به دیوارشه
هنوز پرسه تو لاله زار کارشه
اقای عباسی عروسی مختلطه ؟
به یا شهیدان لاله گون
به جای می خون در پیاله کن
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
گوشی رو پیدا کردم [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
عمری است از عاشقانه ها،خالصانه مرگنامه می سازم!
در حال حاضر 335 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 335 مهمان ها)