به قدری خستهام ، پایم به دنبالم نمیآید
تنم هم نیست دیگر مثل سابق، تحت فرمانم
به میدان میرسم ، اما نمیپیچم به سمت چپ
اگر چه از به راه راست رفتن هم پشیمانم !
غلامرضا طریقی
ماه که از ره می رسه با پای خسته
يه کسی تو دشت دريا، قاطی آبی ها نشسته
موج زده از ته مرداب، صورت آبی مهتاب
عکس آسمونی تو، همه چين خورده شکسته
همه جا خلوت و خالی است مثل عاشقی که تنهاست
بی کسه، دلش گرفته، قطره ای که غرق درياست
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 306 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 306 مهمان ها)