یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
فرمان فتحعلیان - پاهای نیلوفرین![]()
نگارا، جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصری شنیدی؟
تو را خوبی دو چندان آفریدند
ز باغ عارضت یک گل بچیدند
بهشت جاودان زان آفریدند
غباری از سر کوی تو برخاست
وزان خاک آب حیوان آفریدند
غمت خون دل صاحبدلان ریخت
وزان خون لعل و مرجان آفریدند
سراپایم فدایت باد و جان هم
که سر تا پایت را جان آفریدند
ندانم با تو یک دم چون توان بود؟
که صد دیوت نگهبان آفریدند
دمادم چند نوشم درد دردت؟
مرا خود مست و حیران آفریدند
ز عشق تو عراقی را دمی هست
کزان دم روی انسان آفریدند
![]()
هیچ چیز برای من امشب سنگین تر و درد آورتر از دیدن این متن در بانی فیلم نبود . به قدری ناراحت و دلخورم که هیچ مرهمی برای آرام شدن پیدا نمی کنم .
من مدیر برنامه محسن چاوشی نیستم ، محسن نیازی به مدیر برنامه ندارد . بعد از صحبت های کارگردان سنتوری ، خبرنگاری از من پرسید واکنش آقای چاوشی چیست و من فقط گفتم سکوت .. گواهش متن های گفتگوی ماست و از من اجازه گرفتند در روزنامه درج کنند .. حالا امشب می بینم نام من به عنوان مدیر برنامه درج شده و این لقب هایی که هیچ وقت نمی فهممشان ! از اینکه مثل بقیه شوم که هر روز خود را به جای مدیر برنامه محسن چاوشی جا می زنند و من تکذیب می کنم ، بیزارم . هیچ وقت در این سال ها نخواستم از قِبَل کنار محسن بودن ، نامم سر زبان ها بیفتد .. من فقط خواستم دوست و همراه باشم ، به قولم وفا کرده باشم .. اما امشب ، از دلخوری در مرز انفجارم . شاید برای شما ساده بیاید ، اما تا جای من نباشید درکم نمی کنید
فقط میخواستم شکل خودم باشم...
در حال حاضر 413 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 413 مهمان ها)