از دیشب هنوز نتونستن بیارنش بالا :|نوشته اصلی توسط MrCrow
اونم انگار رفت به فنا
از دیشب هنوز نتونستن بیارنش بالا :|اونم انگار رفت به فنا
بیداد مکن جان برادر به حقیقت *** بیداد پدر زحمت آن بر پسر آرد
نه هر چشمی نظر دارد
نه هر بحری گوهر دارد
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نیست طول عمر را کیفیت عرض حیات
ما به آب تلخ، صلح از آب حیوان کرده‌ایم
زمانه شکل دگر گشت و رفت آن مهربانیها
همه خونابه حسرت شدست آن دوست گانیها
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
طاعت از دست نیاید گنهی باید كرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید كرد
زدی به تیغ جفایم فغان که نیست گناهی
جز این که بار جفایت به دوش خویش کشیدم
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
خروشِ من بدرّد پشتِ ایوان
فغانِ من ببندد راهِ كیوان
هرلحظه غمی به مستمندی رسدت
تیری به جفا به دردمندی رسدت
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هیچ همدردی نمی‌یابم سزای خویشتن
می‌نهم چون بید مجنون سر به پای خویشتن
در حال حاضر 356 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 356 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول