خسته نباشی تموم شدنوشته اصلی توسط A M I R
چرا شاهین با کیوسک دعواش شده
خسته نباشی تموم شدچرا شاهین با کیوسک دعواش شده
تو کوچمون هیت داره رد میشه
من این بالا عبدالمالکی گذاشتم با صدای بلند
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تو کوچمون هیت داره رد میشه
من این بالا عبدالمالکی گذاشتم با صدای بلند
چقدر زیاد شد
تو اوج جوونی به پیری رسیدم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من اونقدر غریبم که گفتن نداره ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یا حضرت مولانا
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
کارم ز دور چرخ به سامان نمی‌رسد
خون شد دلم ز درد، به درمان نمی‌رسد
با خاک ره ز روی مذلت برابرم
آب رخم همی‌رود و نان نمی‌رسد
پی‌پاره‌ای نمی‌کنم از هیچ استخوان
تا صدهزار زخم به دندان نمی‌رسد
سیرم ز جان خود به سر راستان ولی
بیچاره را چه چاره چو فرمان نمی‌رسد
از آرزوست گشته گر انبار غم دلم
آوخ که آرزوی من ارزان نمی‌رسد
یعقوب را دو دیده ز حسرت سپید گشت
وآوازه‌ای ز مصر به کنعان نمی‌رسد
از حشمت اهل جهل به کیوان رسیده‌اند
جز آه اهل فضل به کیوان نمی‌رسد
از دستبرد جور زمان اهل فضل را
این غصه بس که دست سوی جان نمی رسد
حافظ صبور باش که در راه عاشقی
هر کس که جان نداد به جانان نمی‌رسد
کوچ بنفشه ها از وحشت چماق
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
در حال حاضر 375 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 375 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
