روز برگشتن تو روز آزادی من
امیر ارجینی
روز برگشتن تو روز آزادی من
امیر ارجینی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بیا این زندون آوارش کن
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
عبدالمالکی بازیا . افرین منم هستم
دورت بگردم درمون دردم
دل به زلفت سپردم رفتم
ور به زنجیر کردم و رفتمچون غمت جمله قسمت من شد
غم تو جمله خوردم و رفتمگر ترا بود زحمتی از من
زحمت خویش بردم ورفتمتاترا دیدم و ندادم جان
والله از زیستن پشیمانم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من فقط عاشق اینم
وقتی از همه کلافه م
بشینم یه گوشه ی دنج
موهای تو رو ببافم...
عاشق اون لحظه ام که
پشت پنجره بشینم
حواست به من نباشه
دزدکی تو رو ببینم...
اشکایی که بی هوا رو گونه هام میریزه
قلبی که از همه ی خاطره هات لبریزه
دلی که میخواد بمونه تنی که باید بره
حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره
بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بی خیال قلبی که این همه تنها مونده
آخه دنیای تو دنیای دلای سنگیه
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه
مثه تنهایی میمونه با تو همسفر شدن
توی شهر عاشقی بی خودی در به در شدن
حال و روزمو ببین تا که نگی تنها رفت
اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 306 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 306 مهمان ها)