آخرین تیغ بزن گرچه نداره پرتویی ...
آخرین تیغ بزن گرچه نداره پرتویی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
علی زند وکیلی کانال 1 چه اذانی گفت
شبی از مجلس مستان برآمد نالهٔ چنگش
رسید از غایت تیزی به گوش زهره آهنگش
چو بشنودم سماع او، نگردد کم، نخواهد شد
ز چشم ژالهٔ اشک وز گوشم نالهٔ چنگش
چگونه گلستان گوید کسی آن دلستانی را
که گل با رنگ و بوی خود نموداری است از رنگش
لب شیرین آن دلبر در آغشته است پنداری
به آب چشمهٔ حیوان شکر در پستهٔ تنگش
کفی از خاک پای او به دست پادشا ندهم
وگر چون من گدایی را دهد گوهر به همسنگش
مشهر کردمی خود را چو شعر خویش در عالم
بنام عاشقی او گر از من نامدی ننگش
فغان از سیف فرغانی برآمد ناگهان گویی
به گوش عاشقان آمد سحرگه نالهٔ چنگش
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تا محمد رسول ا.. رو گفت عالی بود
در حال حاضر 305 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 305 مهمان ها)