سینا یه معدن طلا پیدا کرده از بس زیاد طلا اکبر هم برده دیگه نامجو هم گوش نمیدن اکبر فحش داد به نامجو منم والله چند کیلو طلا گیرم میومد دیگه نمیرفتم سراغ شاهین
سینا یه معدن طلا پیدا کرده از بس زیاد طلا اکبر هم برده دیگه نامجو هم گوش نمیدن اکبر فحش داد به نامجو منم والله چند کیلو طلا گیرم میومد دیگه نمیرفتم سراغ شاهین
بی معرفت قرار گذاشته بود منم با خودش ببره من فلزیابم خریدم حتی تا چشمش افتاد طلا همه چیو یادش رفت