تموم میشد و بازم ادامه داشت...
سنگ دل آیینه ی ما میشکست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یکم جای اون زلفای خوشگلش فکر کارش بود الان غصه نداشتیم
پ ن : رسول ببین میتونی ادرس اینجا که کاشته رو پیدا کنی یه سر برم
الویس پریسلی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
آه امشبم در من از دریا پریشان تر کسی نیست
کز خیالش میپریشد خاطر یاران هنوز
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 590 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 590 مهمان ها)