حالا قصه هاشو مستا توی میخونه ها میگن
اما اون همیشه مستو توی اونجا راه نمی دن
حالا قصه هاشو مستا توی میخونه ها میگن
اما اون همیشه مستو توی اونجا راه نمی دن
شعر مرغ سحر، گفتگویی میان شاعر و مرغی در قفس است. هر دو مایوس و نا امید. شاعر از بلبل پربسته می خواهد از کنج قفس بیرون آید و نغمه بسراید اما مرغ محبوس به جای نغمه آزادی، آه و ناله سر می دهد تا آنجا که شاعر که بیش از پیش نا امید شده و داغ دلش هم تازه تر، به تنگ می آید و از او می خواهد که بس کند و شرح هجران، کوتاه.
نه تنها هیچ اثری از این گفتگوی دلخراش و فضای تیره ای که در ذهن می سازد در تنظیم بابک امینی نیست بلکه ارکستر درست عکس این فضا را ترسیم می کند و خواننده هم به نظر نمی رسد به بیان محتوای ترانه کمکی کرده باشد.
همه خوانندگانی که مرغ سحر خوانده اند به این نکته توجه داشته اند که در این ترانه دو بار راوی عوض می شود و این تغییر راوی باید با تغییر لحن تداعی شود. اما به نظر می رسد گوگوش این نکته را کاملا نادیده گرفته و در بیان روایی او، تغییر لحنی شنیده نمی شود. گویی گوگوش بیشتر مشغول زمزمه با خود است تا با "مرغ سحر".
مث نارنگی نباش که تا انگشت بهت خورد لخت بشی
مث پرتقال باش که واسه لخت کردنت چاقو بکشن :|
بی تو اما.....
به چه حالی من از آن کوچه گذشتم........
امیر بیا مارو رهبری کن یه ارتش بزنیم
بریزیم تو خیابونا
به اونجا نمیکشه من در میرم شاید بقیه فرو کردن
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
باید خایه کش کرد اونو و همه شونو
اوباما فرمان کنار گذاشتن تحریم های ایران را صادر کرد
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 317 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 317 مهمان ها)