تهران دلت همیشه غبارآلود، رویای سنگ خیز تو وهم آلود
پهلوی پهنه های تو خون آلود، پس یا بمیر یا که بمیرانم
من زخمی از توام تو چرا زخمی، ابرو شکسته خسته پر از اخمی
ای پایتخت بخت چه سرسختی؟! انکار کن بگو که نمی دانم...
تهران دلت همیشه غبارآلود، رویای سنگ خیز تو وهم آلود
پهلوی پهنه های تو خون آلود، پس یا بمیر یا که بمیرانم
من زخمی از توام تو چرا زخمی، ابرو شکسته خسته پر از اخمی
ای پایتخت بخت چه سرسختی؟! انکار کن بگو که نمی دانم...
ای شهر شحنه خیز چه مشکوکی، چه کافه های خلوت متروکی
گردوی سرنوشت چرا پوکی؟ .... از روز و روزگار گریزانم...
آلبوم Adele بیستم نوامبر
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
من و این سزمین بی شاعر
من و این کوچه های یاغی کش
من واین باتلاق بی لبخند
من و این موسم اقاقی کش
دی پنجاه و هشت بی آبی
دی پنجاه وهشت بی نانی
بادی از مرقد پدر واشد
پسری شد به نام ویرانی
دی پنجاه وهشت خورشیدی
دی پنجاه و هشت تبعیدی
اشکی از چشمهای مادر ریخت
پسری شد به نام نومیدی
پدرم دعوی خدایی کرد
مادرم تن به لن ترانی داد
خونی از شرمگاه مادر رفت
ببر مازندران به خاک افتاد
پدرم همت مضاعف کرد
که جهنم شود بهشت من
من به این خاک تیره پرت شدم
تف و لعنت به سر نوشت من
همه مستراح های جهان
پرشد از فضله و جناب پدر
پرتمان کرد مثل یک مدفوع
وسط کوچه های بابلسر
که خودم را چنین شکست دهم
که خودم را چنین مچاله کنم
پشت دیوارهای پی در پی
قرص و افیون به خود اماله کنم
پرتمان کرد توی این دنیا
تا به این آب و دانه خوش باشیم
توی این سگ سرای بی قانون
به جماع شبانه خوش باشیم
پرتمان کرد توی این دنیا
تا به انکار خود بپردازیم
غزل اولی تمام شود
غزل دیگری بیاغازیم
پرتمان کرد توی این دنیا
تاپی کیسه دوختن باشیم
همه در حال سوختن باشند
ما پی خود فروختن باشیم
پرتمان کرد توی این دنیا
تاسرو همسری درست کنیم
چون پدر بیرقی بیفرازیم
پسر دیگری درست کنیم
لای لایی بخواب دلبندم
که شبیه پدر بزرگ شوی
هرکجا گله ایست چوپان و
هرکجا بره ایست گرگ شوی
لای لایی بخواب دلبندم
هیچ راهی به هیچ جایی نیست
آسمان را نوشتم و دیدم
که درآن جز مگس خدایی نیست
لای لایی بخواب شورش جان
این قفس خانه نیست زندان است
مچل باغ بی درخت نباش
خانه از پای بست ویران است
اشتباه من و تو هم این بود
که در این باتلاق گل کردیم
حرفهای کبوترانه زدیم
بین مشتی کلاغ گل کردیم
لای لایی بخواب دلبندم
توسر و همسری درست نکن
بیرقت را به دست خود بنواز
پسر دیگری درست نکن
لای لایی بخواب شورش جان
جمعه را شنبه ای نمی اید
دل به این سـکس نیمه کاره نبند
پهلوان پنبه ای نمی آید
یاغی
استاد لاغر فرمودن
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
دو صندلیی قرینه، میز، هوای شرجی، مه، باران
و این نشست غمانگیزیست، کنار ساحل هرمزگان
که تو نشستهای و عمدن، به کیف چرم خودت مشغول
کمی نه دورتر از کیفت نشستهاند دو تا فنجان
یکی برای خودم از آن نگاه ارمنیات ودکا
یکی برای شما قهوه چه فرق میکند این با آن
- شما از این که نمی نوشید ؟- نه خیر حضرت آقا! من؟
- « چقدر مضحک و بی ربط است سوالهای من از ایشان»
نگاه مخفی او در من نگاه ممتد من در او
سکوت رد و بدل می شد در آن دیالوگ بی پایان
چه می شد آه اگر دستش به دست من بخورد حتا
خراش ناخن او می شد بهانهای که به هر عنوان-
[ ]
بگیرم و بجَوَم او را چنان پلنگ که آهو را
محاصره کنماش در خود بگیرماش به سرِ دندان
کشان کشان ببرم او را میان شهر بیندازم
ببندماش به درختی خشک درست در وسط میدان
دو گوشوارهی گوشش را به شاخههاش بیاویزم
و دکمه دکمه بگیرم پوست از آن گلابیِ آویزان
[ ]
به خود می آیم و میبینم که از مربع قبل از این
زبان و نحو غزل برگشت و از « گلابی آویزان»-
به بعد هرچه که میخواهم نمیشد این که ملاقاتی
دوباره راه بیندازم کنار ساحل هرمزگان
[ ]
دو صندلیی قرینه، میز، هوای شرجی و شاعر که...
بدون خانم پشت میز نشستهاست در این باران
رستمبگلو
استاد دارن به راه خلاف کشیده میشن
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 366 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 366 مهمان ها)