باور مکن که من دست از دامنت بدارمنوشته اصلی توسط Rasool24
می خواستیم مثل این روزونبینیم که دیدیم که
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان ...
باور مکن که من دست از دامنت بدارممی خواستیم مثل این روزونبینیم که دیدیم که
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اکبر من و سعید تولدمون تو یه روزه
من که چیزی ازش نفهمیدمولی منظورش این بود که خانم منشی بی رحمانه زیبا بود ! مگه نه ؟
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
یه چیزی تو همون مایه هامن که چیزی ازش نفهمیدم
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تبریک با تاخیراکبر من و سعید تولدمون تو یه روزه
آره یادمه ..چه سعادتی
فدات . تولد تو هم مبارکتبریک با تاخیر
آره یادمه ..چه سعادتی
چشمی به هم زدیم و دنیا گذشت
دنیال این منشی و آن منشی گذشت
دل میگه باز فردا و از نو با منشی بساز
ای دل غافل دیگه از ما گذشت
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
مرتیکه هیز
دنیال این منشی و آن منشی گذشت
دل میگه باز فردا و از نو با منشی بساز
ای دل غافل دیگه از ما گذشت
هیز کجا بود این یه عشق مقدس و پاک بود
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
ممنونفدات . تولد تو هم مبارکولی دهن سرویس قبول نیس از نیمه گذشته به تولد بعدی نزدیکتریم تا قبلی
در حال حاضر 349 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 349 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
