خاک بی حاصل بارون خورده
غنچه ی وانشده پژمرده
گل از آدم و عالم رونده
تورو چی از عاشق ترسونده ...
خاک بی حاصل بارون خورده
غنچه ی وانشده پژمرده
گل از آدم و عالم رونده
تورو چی از عاشق ترسونده ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای آنکه نتیجهی چهار و هفتی
وز هفت و چهار، دایم اندر تفتی
مِی خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی
"خيام"
در حال حاضر 651 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 651 مهمان ها)