محمد معتمدی - در محاصره
محمد معتمدی - در محاصره
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای مرغ سحر! چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحه ی روح بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه ی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمن زشتخو حصاری
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من حاضرم شرط ببندم حتی کارگردان فیلم The Elephant Man هم موقع ساختن فیلمش گریه کرده
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
همسر دکتر : از ملاقات با شما خیلی خوشحالم
مرد فیل نما ( در حالی که گریه میکرد ) : من عادت ندارم باهام خوش رفتاری بشه مخصوصا خانم زیبایی مثل شما
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
حسین صفا ؟؟؟؟
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 514 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربران و 513 مهمان ها)