البته این بابا امامی تو تی وی پلاس از موزن خوشش نمیاد چن بار هم تیکه انداخت بهش جاهای مختلف ..
البته این بابا امامی تو تی وی پلاس از موزن خوشش نمیاد چن بار هم تیکه انداخت بهش جاهای مختلف ..
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ویرایش توسط !M?sbh؟! : 12-01-2015 در ساعت 12:49 PM
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
From The Director of THE USUAL SUSPECT & X -MEN
لامصب حرفه ای بودن از سر و روش میباره
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
گفتوگو با حسن فتحی کارگردان سریال «شــهرزاد»
فیلمســاز باید با خودش رقابت کند
برای کارگردان مهم است که با بازیگرانی همکاری کند که ساعتها برای فیلمنامه و دقت در نقش خود و دیگران وقت گذاشتهاند، اگر دچار ابهاماتی بودهاند، یادداشت کرده و او را هم در جریان گذاشتهاند. اینها بهخصوص در روزهای سختی کار، برای کارگردان انرژی مضاعف است. هر کارگردان علاقهمند به تولید اثر عالی، آرزومند داشتن چنین بازیگرانی است
«پرونده ویژه سریال شــــهرزاد» با آثار و گفتارهایی از محســــــــن چاوشی، نغمه ثمینــــی، سیدمحمد امامــــی، مهــــدی سلــــطانی سروســـتانی و نســــیم ادبــــی در صفحههای 8 و 9
نویسنده : محسن جعفریراد
تعداد بازدید : 21
حسن فتحی (متولد 1338) دانشآموخته کارشناسیارشد کارگردانی و بازیگری، با هر معیاری جزء بهترین نویسندگان و کارگردانان تاریخ سریالسازی در ایران به حساب میآید. نمونهها و مصداقها فراوان هستند؛ از نمونههای ماندگاری مثل «پهلوانان نمیمیرند» و «شبدهم» گرفته تا «مدار صفردرجه» و «میوه ممنوعه». حالا فتحی، با سریال «شهرزاد» توانسته هم مخاطبان خاص و مشکل پسند را با خلاقیت روایی و ساختاری اثرش همراه کند و هم موجب استقبال مخاطبان عام شود. در روزهایی که نقاطقوت سریالش، مرتب با نقاطضعف سریالهایی در تلویزیون مثل «کیمیا» و «معمای شاه» مقایسه میشود، با او درباره «شهرزاد» صحبت کردهایم.
در اغلب سریالهای تلویزیونی قصه تک بعدی پیش میرود؛ یعنی یا عاشقانه محض است یا تاریخ را روایت میکند. در کارهای شما این دو وجه با هم، همپوشانی پیدا کرده و بیانی چندبعدی به خود میگیرند. این بیان چندبعدی تفاوت و تمایز میان شخصیت و تیپ را برجسته کرده و به این خاطر است که شخصیتپردازی کارهای شما را میتوان امتیازی برای ارتباط با مخاطب تلقی کرد.
درحد بضاعتم سعی کردم این بیان چندوجهی را رعایت کنم. درواقع نمیتوان قصه آدمها را به شکل مجرد و انتزاعی از شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیشان در نظر گرفت. هر شخصیت یا مجموعهشخصیتهایی که در ارتباط با هم قصه را رقم میزنند، در کنش و واکنش، باید و نباید و رفتارهایی که نشان میدهند، متاثر از ظرف و زمان تاریخی و اجتماعی خودشان هم هستند. هرچه این پیوند عمیقتر باشد، ساختار قدرتمندتر و قصه جذابتری خواهیم داشت تا بر متن خیال و باور مردم بهتر بنشیند.
ایده این سریال از کجا آمد و چگونه خود را با فرم و محتوا همخوان کرد؟
از حدود هشتسال پیش ایده شهرزاد در سر من بود و حدودا دو سال پیش بود که آقای امامی تهیهکننده این سریال برای ساخت اثری مبتنیبر این ایده اعلامآمادگی کرد. نوشتن سیناپسها حدودا هفت تا هشت ماه طول کشید. پس از نوشتن سیناپسها از خانم ثمینی دعوت به همکاری کردم تا فیلمنامه را مشترک با هم بنویسیم. درنتیجه وقت بیشتری روی شخصیتها گذاشتیم و به شکل جدیتر روی دیالوگها و سیناپسها کار کردیم. بارها دیالوگها را بررسی کردیم و کار با وسواس بیشتری پیش رفت. حسن کار با نغمه ثمینی، قوتقلم او بهعنوان نویسنده و علاقهاش به تاریخ و همچنین همسویی او با من بود. بارها این فیلمنامه بازنویسی شد و ثمینی خود را با وسواسهای من تطبیق داد.
خانم نغمه ثمینی بیشتر در قالب روایت اجتماعی مثل «خونبازی» و «سهزن» فیلمنامه نوشتهاند. چه شد با ایشان همکاری کردید؟
از 10 سال پیش قرار بود با او در سینما و تلویزیون همکاری کنم. چند پروژه هم تا مرحله اجرا رفتیم اما هربار مشکلاتی باعث توقف کار شد تا رسیدیم به شهرزاد. من ابتدا سیناپس قسمتها را مینوشتم و بعد به کمک خانم ثمینی فیلمنامه جزئی از شخصیتپردازیها تا علت و معلولها طراحی میشد. خوشبختانه خانم ثمینی کاملا با حوصله و پشتکار بود و همدلانه رفتار میکرد.
دیالوگهای شاعرانه و تغزلی و ادبیاتی آهنگین، موتیف معنایی کارهای شما بوده است. این میزان گرایش به ادبیات آهنگین از کجا ناشی میشود؟
درباره وجه تغزلی به نظرم در ایران به اندازه جمعیتمان یعنی حدود هشتاد میلیون شاعر داریم. حتی در گفتوگوی محاورهای مردم هم میتوان ردپای این تغزل و شاعرانگی را پیدا کرد. برای این که ادبیات و اندیشه در خون و رنگ و تاریخ این مردم وجود داشته است و طبیعتا هنرمندان این جامعه بهویژه اهل قلم از این قاعده مستثنی نیستند. هم خانم ثمینی هم بنده در آثار قبلیمان این نگاه تغزلی را کم و بیش داشتهایم، آدمها در یک روایت اجتماعی هم میتوانند لحن و بیانی شاعرانه داشته باشند.
سوای این اشاره کلی و تاریخی، به نظرم تجربیات زیستشده هم خیلی موثر است.
کاملا موافقم. هر فیلمساز و نویسندهای طبیعی است که جهان زیسته خود را واکاوی و از آن نشانهها برای تعریف داستان استفاده میکند. این تجربیات زیست شده برای هرکسی شکل منحصربهفردی پیدا میکند. اوج این وجهتغزلی را میتوان در روایتهای علی حاتمی در نظر گرفت.
بله... از «سوتهدلان» تا «مادر» با دیالوگهای ماندگاری روبهرو هستیم. اما به هرحال وقتی هاشم در سریال شهرزاد به فرهاد میگوید که «همیشه قسمتی از وجود معشوق در عاشق تهنشین میشود» و این جمله نقل محافل میشود، طبیعی است که شیوه بیان این تجربه زیستشده هم باید ارزیابی شود؛ اینکه تجربیات مستقل یک هنرمند را با چه تمهیدات خلاقانهای میتوان با داستان ترکیب و ارائه کرد؟
و این یعنی نقد. کسانی که در برنامههای سینمایی مینشینند و از جملاتی محاوره مثل «درآمده» و «درنیامده» و «شلخته» استفاده کنند، باید توجه کنند که به هیچوجه حرفهای آنها ربطی به رسالت نقد ندارد. منتقد در مقام یک فرهیخته و با درک و درایت بالاتر از مخاطب عام باید نقد کند. مثلا همین چیزی که گفتید میتواند معیار نقد باشد. یعنی منتقد باید تجربیات زیستشده را در یک فیلم درک کند و آنها را با تئوریها و نظریههای مختلف داستانی و سینمایی انطباق دهد و به نقاط ضعف و قوت شیوه انتقال این تجربیات در اثر بپردازد.
یکی از خوششانسیهای «شهرزاد» نمایش همزمان آن با سریالهای کمبنیهای مثل «کیمیا» و «معمای شاه» بود تا برتریهایش بهتر مشخص شود. برخلاف این سریالها که بعد از پخششدن 30 قسمت از آنها هنوز هیچ نوع داستان و روایت درگیرکنندهای ارائه نمیشود. اما شهرزاد در همان قسمت و اول دوم بهطور پیاپی مخاطب را غافلگیر میکرد و سرشار از نقاطعطف و بحران افکنی بود که به نظرم این گرهافکنیها و نه کشدادن سریال به هر قیمت و شکلی، نوعی ریتم و ضرباهنگ درونی ایجاد کرده بود. به جای ریتم و ضرباهنگ کاذبی که در خیلی از کارها به خاطر طرزتلقی غلط بیشتر در قالب ساختاری دیده میشود.
متاسفانه من این سریالها را ندیدم و نمیتوانم درباره آنها داوری و قضاوت کنم و تا آنجا که به شهرزاد مربوط میشود، ریتم و ضرباهنگ یک فیلم را داستان و نحوه شخصیتپردازی آن مشخص میکند که این امر میتواند روایت داستان را سمتوسو و قوام بخشد. این اشتباه است که مثلا در فیلمنامهای با اوج و فرود باورپذیری روبهرو نیستیم و بخواهیم در اجرا به آن رنگ و لعاب بخشیم. البته شرایط نوشتن فیلمنامه و هزینه و وقتی که برای آن در نظر گرفته میشود هم مهم است. قرار بود کار تولید سریال شهرزاد را حدودا اردیبهشت 93 کار آغاز کنیم اما به تهیه کننده پیشنهاد کردم دست نگه داریم تا وقت بیشتری روی فیلمنامه بگذاریم.
یکی از نقاطقوت فیلمنامه لایههای مختلفی است که برای شخصیت طراحی میکنید. مثلا رابطه شخصیت با خودش، خانواده و جامعهاش که شخصیتها را به موجوداتی ملموس و شناسنامهدار تبدیل میکند.
داستان برای من مهمترین مساله است. خود داستان به من میگوید که مسیر چطور پیش برود. آنقدر با شخصیتها کلنجار میروم که دیگر خودشان زنده میشوند و پیشنهاد میدهند که مسیر رفتاری شان چهطور سمتوسو پیدا کند. درباره شخصیتپردازی نیز همه حواسم جمع این است که وجوه مختلفش باورپذیر باشد. مثلا شخصیت شهرزاد را در نظر بگیرید که روایت تاریخی و سیاسی فیلم بهنوعی از دریچه نگاه او بیان میشود. سعی کردیم با کمک خانم ثمینی در طراحی شخصیت از مطلق گرایی به شیوه کلیشهای سیاه و سفید پرهیز کنیم و وجوهی خاکستری به شخصیت بخشیم. مثلا بزرگآقا را در نظر بگیرید که با وجود زورگوییها و بیرحمیهایش در جاهایی دل مخاطب برایش میسوزد و اینها به همذاتپنداری مخاطب کمک میکند.
به نسبت شخصیتهایی عمیق مثل شهرزاد و بزرگآقا، برخی شخصیتها مثل فرهاد کمتر اثرگذار ظاهر شدهاند که شاید به ضعف بازیگر آن هم برگردد. یا طراحی تیپیکال و تکبعدی برخی کاراکترها مثل خانواده اکرم که صرفا حضوری فیزیکی دارند. یا شخصیت قباد که کمتر به خانواده و جهانبینیاش اشاره میشود. وقتی در سریالی همهچیز درنهایت دقت انتخاب و اجرا شده است، بهتر نبود به این شخصیتها هم بیشتر و بهتر میپرداختید؟
باز هم همهچیز را فیلمنامه مشخص میکند. اساس شخصیتپردازی درسریال شهرزاد سه حالت داشت؛ شخصیتهایی که همان ابتدا بیشترین اطلاعات دربارهشان داده میشود، شخصیتهایی که باید ابعاد مختلفشان ترسیم شود و شخصیتهایی که بهنوعی در سایه هستند و بهتدریج از سایه خارج میشوند. خانواده اکرم تاثیری در درام ندارند و وقت آن هم نبود که بهطور کامل به آنها پرداخت شود. اگر اینطور بود باید به جای 25 قسمت 250 قسمت ساخته میشد. بنابراین در متن سریال شهرزاد بیشتر به شخصیتها در حد شخصیتپردازی نه تیپ پرداخته شده که تاثیر آشکاری روی پیشبرد خط داستان دارد. درباره شخصیت فرهاد باید در نظر گرفت که او نماینده نسل روشنفکر، روزنامهنگار و دانشجو است که به تلخاندیشی و افسردگی حاصل مقتضیات سیاسی دهه چهل و پنجاه گرفتار شده است و چه در فیلمنامه و چه در اجرا قرار نبوده بیشتر از این به آن پرداخته شود. کوتاه و مختصر میگویم گمانم این است که او بهترین بازی خود را در سالهای اخیر در سریال شهرزاد ارائه داده است. اصلا نمیتوان به این شکل شخصیتها را با هم مقایسه کرد و معیاری برای سنجش تاثیر آنها در قالب مقایسه در نظر گرفت. بلکه باید آنها را طبق کدها و نشانههایی که در طول روایت دربارهشان انتقال داده میشود، ارزیابی کرد. مثلا نمیتوان شخصیت فرهاد را با قباد مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که یکی منفعل و دیگری فعال است. اصلا این شخصیتها و جهان بینی شان ربطی به هم ندارند تا اینچنین مقایسه شوند. البته شاید با ادامه سریال نظرتان عوض شود. به خاطر همین است که معمولا ترجیح میدهم به جای گفتوگو در خلال پخش سریال، بعد از پخش کامل آن گفتوگو کنم.
پس اگر موافق باشید بیشتر به جنبههای ساختاری کار بپردازیم. ترانه علیدوستی با کارگردانهای مهمی کار کرده است؛ کارگردانهایی که نقطه قوتشان اتخاذ شیوههای منحصربهفرد بازیگرفتن از بازیگران بوده است، مثل اصغر فرهادی. مثلا او در همکاری با اصغر فرهادی، انواع و اقسام تجارب را کسب کرده است، ازجمله تمرینهای خاص و دورخوانی و مهمتر از همه اینکه کارگردانی مثل او از بازیگران میخواهد نسبت به صحنههایی که در فیلمنامه نیستند مثل گذشته شخصیتها دقیق شوند. شیوه شما در کار کردن با بازیگران در مجموعه «شهرزاد» چگونه بوده است؟
کار با بازیگر حرفهای به روند تولید سهولت میبخشد. وقتی شما بازیگری را به کار دعوت میکنید که هم تواناییهایش غیرقابل انکار است، هم تجارب کاری گرانقیمت و متفاوتی با کارگردانهای خوب پشتسر گذاشته و هم به لحاظ اخلاق کاری بسیار فروتن و حرفهای است، خیلی سریعتر به توافق میرسید. این اتفاقی بود که درباره ترانه علیدوستی افتاد. در بسیاری موارد نیاز نمیدیدم پلان به پلان او را هدایت کنم. بازیگرانی بودهاند، اتفاقا بازیگران بسیار بزرگی که شاید به خاطر سبک خاص بازیگریشان، پلان به پلان مراقبت و راهنماییشان کردهام؛ چه در آثار قبلی و چه در آثار جدیدم. ترانه علیدوستی ازجمله بازیگرانی بود که وقت زیادی گذاشته بود، فیلمنامه را بسیار دوست میداشت و حتی در روزهایی که بر سر صحنه حاضر نبود، مدام تماس میگرفت و خواهش میکرد که اگر کمکی از دستش برمیآید به او بگویم.
شخصیت خود بازیگر، جدای از کار حرفهایاش، اینکه صاحب تحلیل باشد برای شما چقدر مهم است؟ مثلا علی نصیریان را مثال میزنم که در مواجهه و گفتوگو با او، سر هر حرف، نکته و تحلیلی داشت.
خیلی ارزشمند است. تردید نکنید در اینکه برای کارگردان مهم است که با بازیگرانی همکاری کند که ساعتها برای فیلمنامه و دقت در نقش خود و دیگران وقت گذاشتهاند، اگر دچار ابهاماتی بودهاند، یادداشت کرده و او را هم در جریان گذاشتهاند. اینها بهخصوص در روزهای سختی کار، برای کارگردان انرژی مضاعف است. هر کارگردان علاقهمند به تولید اثر عالی، آرزومند داشتن چنین بازیگرانی است. هر روز آرزو میکنم خدا امثال آقای نصیریان را برای سینمای ما زیاد کند. یکی از بزرگترین آرزوهای من برای آینده سینمای تلویزیون همین است. من سهبار با او همکاری کرده و هر بار علاقهمندتر شدهام و در من احساس احترام بیشتری نسبت به او برانگیخته شده است. او در آستانه هشتادسالگی، فوقالعاده بیحاشیه و عمیقا عاشق کارش است.
و بسیار هم سرحال هستند، شاید خلاف برخی از همنسلان خودشان... زندگی شخصی و حرفهای خودشان را بهدرستی مدیریت کردهاند.
یکی از دلایلش این است که منظم و سلامت زندگی کرده است؛ از جوانی تا بهحال. علی نصیریان از تئاتر آمده و پرورشیافته تئاتر دهههای چهل و پنجاه است؛ سالهایی در تئاتر ما که بسیار درخشان بوده است. سالهایی که در آن، بازیگر پلهپله و براساس سلسلهمراتبی رشد میکرد و بالا میآمد. اگر کسی از من بخواهد برای الگوی بازیگری در سینمای ایران مدلی ارائه کنم، قطعا یکی از چند اسمی که به ذهنم میرسد آقای نصیریان است؛ نظیر علی نصیریان، پرویز پرستویی، رویا تیموریان، مهدی سلطانی، ترانه علیدوستی و... هستند باید برای اینها دعا کنیم تا تعدادشان زیاد شود. راستش را بخواهید من از بابت بازیگری، بهشدت نگران سینمای ایران هستم. در این سالها فوج فوج کسانی وارد سینما میشوند که یا بیاستعدادند و براساس روابط وارد سینما شدهاند یا اینکه استعداد دارند اما چون این استعداد، پلهپله پرورش نیافته است، به مجرد اینکه دو بار تصویرشان روی جلد مجلات میرود و تعدادی هوادار پیدا میکنند، دچار خودشیفتگی و توهم میشوند که نهتنها به همکاران خودشان آسیب میزنند و آزارشان میدهند، بلکه دچار نوعی خودویرانگری و خودتخریبی هم میشوند و این مجموعه مشاهدات مرا نسبت به آینده بازیگری در سینمای ایران نگران کرده است. بخشی از این نگرانی، مربوط به مواضع غلط مطبوعات ما به بازیگران است. برخی مطبوعات، به جای پرداختن به بازیگران، ستارهها را تبلیغ میکنند. سینمای بحرانزده ما، هیچ نیازی به ستارهسالاری ندارد، احتیاج به بازیگران منضبط، فهیم، ششدانگی و توانا دارد که امیدوارم تعدادشان بیشتر شود.
یکی از ویژگیهای «شهرزاد»، قوت طراحی لباس و صحنه آن بوده و یکی از خوششانسیهایش هم شاید این است که مثلا میتواند از این لحاظ با سریال «کیمیا» مقایسه شود. هر چقدر طراحی صحنه و لباس «شهرزاد» منطبق با مابهازاهای بیرونی خودش است در «کیمیا»، با لغزشهای فراوانی روبهرو هستیم. با آقای روحپروری، طراح صحنه اثر شما، هفته گذشته در همین «فرهیختگان» که گفتوگو کردیم از وسواستان در این مورد گفت. چگونه نگاهی به طراحی صحنه و لباس در اثرتان دارید؟
ساده است؛ توقعی که از خود و همکارانم دارم این است طوری کار کنیم که مردم گمان به کمفروشی نبرند. مردم باهوشی داریم. تماشاگران این سالهای سینما و تلویزیون ما، تماشاگران سالهای دهههای شصت و هفتاد نیستند. هوشمندند به این دلیل که وسایل ارتباطجمعی در ابعاد وسیعی گسترش پیدا کرده است. زمانی ماهواره در ایران نبود و همین تلویزیون خودمان هم دو کانال بیشتر نداشت. اما امروز هزاران شبکه ماهوارهای داریم.
چخوف در سخن معروفی میگوید اگر تفنگی در صحنه باشد، باید از آن در روند داستان بهره برد و کارکرد و ضرورتی باید در این روند وجود داشته باشد. در ساختار روایت «شهرزاد»، این ضرورت و کارکردها را میبینیم. مثلا وقتی بزرگآقا سراغ از عاملان و آمران کشتهشدن خانوادهاش میگیرد، دقیقا در شب عروسی قباد، به سراغ آنها میرود. در واقع با یکسری نشانهگذاریهای هدفمند مواجه هستیم. آیا مخاطب با همه اینها در «شهرزاد» همذاتپنداری کرده است؟
حداقل پنج، شش نوبت برای آقای روحپروری بهعنوان طراح صحنه، این جمله درست چخوف را نقل کردم. گفتم اگر تفنگی در صحنه کار میگذاری، اگر قرار بر شلیک با آن نیست، بودنش بیهوده است. این نکتهای بود که در چینش اشیا همواره مدنظر قرار دادهایم.
در شخصیتپردازی و دیگر اجزا هم این را میبینیم.
بارها تاکید کردم اگر نکتهای را مطرح میکنیم، حتما باید فرجامش را ببینیم. در هر قسمت، نکتهای مطرح و توقعهایی در مخاطب ایجاد میکنیم و اگر این توقع در قسمتهای بعدی برآورده نشود، در مطرحکردن آن نکته دچار اشتباه بودهایم. طی این سالها با همه نویسندههایی که همکاری کردهام؛ از علیرضا نادری و علیرضا کاظمی گرفته تا خانم ثمینی، همواره این نکات را مطرح کردهام. جهان درام، جهان نشانههاست؛ جهانی است که براساس همین رویکرد چخوفی، باید از هر تاکید بصری، هدفی را دنبال کرده باشید و مخاطب این قراردادها را بهخوبی میشناسد. شاید مخاطب کوچه و بازار در یک گفتوگوی تئوریک توان تحلیل اینها را نداشته باشد، اما در دریافتی غریزی و شهودی و حسی همه را میفهمد. مثلا میگوید «این کار، حالش خوب نیست یا حالی نداره»؛ شاید نتواند همین را توضیح بدهد اما بهخوبی تفاوت حال خوب یک اثر دراماتیک را به کمک شم غریزیاش میفهمد. به همین دلیل است که من و همکارانم باید همواره تلاشمان بر این باشد که در حد بضاعتمان شعور مخاطب را جدی بگیریم.
با وجود این سریالهای درخشان در کارنامه هنریتان ، چرا در سینما کمکارید؟
در شرایط ویژهای زندگی میکنیم. فرق من بهعنوان فیلمسازی ایرانی، با فیلمساز اروپایی در این است که او برای کارش میتواند برنامهریزی کند. سرزمین ما، سرزمین غیرمنتظرههاست؛ مثلا شما نمیتوانید برای سه هفته دیگر، وضع دلار را پیشبینی کنید. عدمامنیت اقتصادی و به عبارت دیگر عدمثبات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، امکان برنامهریزی برای آینده را میتواند برای یک جامعه سلب کند. این مهمترین آسیبی است که میتواند بر یک جامعه وارد شود. جامعهای که قدرت برنامهریزی برای آینده نداشته باشد، جامعه نگرانکنندهای است. فیلمساز هم از این قاعده مستثنی نیست. اتفاقهایی میافتد که زورشان بیشتر از برنامهریزی من و امثال من است. آرزوی من این است که بتوانم پس از ساخت سریال سراغ ساخت یک فیلم سینمایی بروم و این ترکیببندی را به صورت مستمر دنبال کنم. در سالهای گذشته کم طرح فیلمنامه ننوشتهام که متاسفانه امکان ساختشان به دلایل مختلف فراهم نشده است.
چرا ساختن سریال در ایدهآلهای شما، جای ثابتی پیدا کرده است؟
وقتی فیلم «پستچی سه بار در میزند» را ساختم و موفق بود، برخی از دوستان منتقدم گفتند تو دیگر راهش را پیدا کردهای و جای پایت با همین فیلم در سینما سفت میشود، نروی دوباره سریال بسازی! «کیفر» را هم که ساختم همین را میگفتند. در خلوتم به این حرفها فکر کردم و این سوال را از خودم پرسیدم که آیا من به این دلیل سراغ سریالساختن رفتهام تا آن را پلهای کنم برای رسیدن به سینما؟ برای برخی ممکن است ساخت سریال با همین نیت و منظور باشد. بعد هم که وارد سینما میشوند طوری درباره ساختن سریال حرف میزنند گویی کسی اینها را به زور و تهدید مجبور به این کار کرده است. کاری نداریم... دیدم نه... من به همان اندازه که علاقهمند به ساخت یک اثر سینمایی هستم به همان اندازه اگر شرایط اقتضا کند مایل به ساخت سریال هستم. من نمیتوانم تعیین کنم، این قصه است که برای همه تعیینتکلیف میکند. اگر نسبت صادقانهای بهعنوان کارگردان با قصه برقرار کنید، این قصه است که میگوید در چه قد و قوارهای من را ارائه دهید. زمانی که «شب دهم» را ساختم، به حدی استقبال زیاد بود که مدیر شبکه با تهیهکننده به من گفتند به تدوینگرت بگو نسخهای سینمایی هم از این سریال درست کند. من بهشدت در برابر این نظر ایستادم، این زمانی بود که فیلم سینمایی هم نساخته بودم. قد و قواره «شب دهم»، سریال بود نه فیلم. بعدها پیشنهاد دادند از این سریال، تئاتری هم دربیاوریم! حتی خبرهایش هم زودتر منتشر شد. اما «شب دهم» داشت قصهاش را تعریف میکرد و سریال بود. من فقط به ندایی که قصه در گوشم زمزمه میکند گوش میکنم تا خودش بگوید ظرف بیانش چیست. تا امروز هم این زمزمه به صورت غلط هدایتم نکرده است. البته جز این الزامات درونی، الزامات بیرونی هم در کار بوده است که فیلم کمتر ساختهام؛ مثلا شما طرحی را میبرید و میگویند محال است، تصویب کنیم.
این که سراغ شبکهای رفتید که با چند تجربه ناموفق مثل «قلب یخی» و «ابله»، اعتماد مخاطب را از خودش سلب کرده، کار بسیار ریسک پذیری بود. به هر حال تفاوت مهم شبکه نمایش خانگی این است که مخاطب پول میپردازد و میخواهند فیلم ارزش وقت و هزینه و انرژی را داشته باشد.
چند جای دیگر هم گفته ام متاسفانه برخی همکاران ما نسبت به هوشمندی و پیشرفت سلیقه مخاطب در چند سال اخیر بیتوجه بوده و خیلی سادهلوحانه رفتار کردهاند. هیچوقت مخاطب ایرانی به اندازه سالهای اخیر در معرض تکنولوژی تنوع و رسانههای مختلف نبوده و همین باید وسواس و دقت و توجه کارگردان را بالا ببرد. دیگر این مخاطب، مخاطب دهه شصت و هفتاد نیست که فقط با دو شبکه سرو کار داشته باشد. حالا به محض بیعلاقگی به یک اثر به راحتی کار و شبکه دیگری را انتخاب میکند. باید توجه داشت این مخاطب خوشسلیقه، انواع و اقسام سریالهای تاریخی و بهروز دنیا را مشاهده کرده و با این میزان بهروز بودن باید خوراک فرهنگی مناسب با او تهیه کرد. از طرف دیگر شبکه نمایش خانگی در ایران رسانهای نوپاست و نباید با سهل انگاری حداقل اعتمادها از بین برد. باید توجه داشت اگر سریالهای قبل از شهرزاد درست عمل کنند، خود به خود شهرزاد بیشتر و بهتر دیده خواهد شد و اگر درست عمل نکنند، مخاطب دلزده میشود و سراغی از شهرزاد نمیگیرد. اینجاست که باید به همدیگر احترام بگذاریم و نگران کارهای همدیگر شویم. اینجاست که مشکل همیشگی ایرانیها یعنی حسادت و دورویی، تنگچشمی، ترس و نفرت از پیشرفت دیگری آشکار میشود. ترس آدمها را به موجوداتی خطرناک و در نتیجه جامعه را به جامعهای وحشتزده تبدیل خواهد کرد. فیلمسازی در یک جشنواره جایزه میگیرد و فیلمسازی دیگر ناراحت میشود از این که به فیلم او جایزه دادهاند. این دیگر چه نوع جهانبینی است؟! به خاطر آن است که آدمها یاد گرفتهاند باید با دیگران همیشه مسابقه دهند و نه با خودشان. من باید نسبت به کارهای قبلی در مسیر بهتری حرکت کنم. نباید کسی را رقیب خودم در نظر بگیرم، بلکه خودم و کارهای قبلی مهمترین رقیب برای من خواهد بود.
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دوس دارم باهاش سـکـس داشته باشم ..
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
داشتم فیلم عصر یخبندان میدیدم اینم توش بود دو 3 دقیقه ..
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در این زمانه به هر بهانه نه تو بمانی نه من بمانم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
Kobe Bryant: NBA's most famous
football fan
این یک پیپ نیست
______________
وای ینی دیشب موقع خواب داداشم اس داد سریع بزن 90 ، ینی روشن کردم دیدم ولی داره از خاطراتش میگه کشف من بود و ... وای ینی روده بر شده بودم از خنده ینی اینقدی که من و داداشم خاطره داریم از تپه های داوودیه ، علی دمبه نداره وای خدا
آهای ممد یه تیکه دمبه میگیری آبگوشتو ریدیف میکنی و ...
در حال حاضر 253 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 253 مهمان ها)