درد یک پنجره را پنجره ها می فهمندمعنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند ...
کاظم بهمنی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
این صدف واقعا خیلی خوبه.
از نظره هیکلی میگما
اکبر بیا یه شعر از آهنی بزار حالم خرابه
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اکبر یه شعر محشر از رستم واسش بفرست
در حال حاضر 190 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 190 مهمان ها)