خاطرات پینه بسته ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
رقص کلاسیک دختر ایرانی با آهنگ محسن چاوشی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
.
.
.
عید است اگر تیغ بباری و سر من
از روی تن خسته ی پردرد بیفتد
آنقدر بچرخان و بچرخان و بچرخان
تا با غزل رقص تو این مرد بیفتد
ناصر ندیمی
پُک میزند مردی که دیوارش سیاه است
هفتآسمان از دود سیگارش سیاه است
من قبر پنهانم كه دارد ميسرايد
قبر همان مردي كه ديوارش سياه است
رنگش نکن میلی به آرایش ندارد
او زندهاش تار است و مردارش سیاه است
خونگریه میریزد به حال زار انسان
خون نیز در چشم عزادارش سیاه است
پایان دنیا نقطهای کور است بینور
میداند او از بس که پندارش سیاه است
شیطان عجب مردیست بر تن شعله دارد
آتش کمش سرخ است و بسیارش سیاه است
دنیا فرو میریزد از یک ضربِ انگشت
هرقدر رنگی باشد آوارش سیاه است ...
مریم جعفری آذرمانی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 855 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 855 مهمان ها)