اکنون در این غزل بحران خودکشی ست
در آن غزل عزاست
شلیک کن رفیق ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
میلاد شرلوک رو دیدی ؟
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
شلیک کن رفیق با صدای اندیشه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چه قریبانه تو با یاد وطن مینالی
من چه گویم که قریب است دلم در وطنم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 351 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 351 مهمان ها)