با گریه جاری شو بازم بهاری شو
با درد خلوت کن از غم شکایت کن ...
با گریه جاری شو بازم بهاری شو
با درد خلوت کن از غم شکایت کن ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
محمد معتمدی & محمدرضا لطفی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اولش فک نمیکردم که دلم رو برده باشه
یا دلم گول چشای روشنش رو خورده باشه
!?Who Cares؟!
اما نه، گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد
به تو گفتم و دلت از قصه ی من با خبر شد
!?Who Cares؟!
گفتم غم تو دارم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 307 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 307 مهمان ها)