من اسیرم تو فقط لحظه ی مردن من
میتونی واکنی این یوق از گردن من ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نکردن یه کدوم یه تبریک تولد به داریوش بگن :|
سندی هی قهوه ایشون کرد بازم ول کن نبودن
در حال حاضر 959 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 959 مهمان ها)