خنده ام مثل ِ همه چیزم و دنیا الکی ست
اوّل و آخــر ِ این قصّه ی پر غصّه یکی ست!
خنده ام مثل ِ همه چیزم و دنیا الکی ست
اوّل و آخــر ِ این قصّه ی پر غصّه یکی ست!
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حرفی نزن چیزی نگو باید برایم گریه کرد
باید برای مردن افسانه هایم گریه کرد
عکسم درون آینه دارد چه زجری می کشد
بعد از شکستم آینه در زیر پایم گریه کرد
ثابت نشد من مجرمم یا چشم های وحشی ات
قاضی برای دادن حکم خطایم گریه کرد
دکتر نشسته پشت میز و نسخه را خط می زند
او هم که عاشق بوده از بهر شفایم گریه کرد
مادر که می داند دلم عمری خرابت می شود
دیشب به جای خواندن قران به جایم گریه کرد
گفتم فراموشش کنم اما پدر ناباور و...
وقتی که می گفتم به تو بی اعتنایم گریه کرد
آمد رفیق دلقکم با خنده آرامم کند
اوهم به محض دیدن حال و هوایم گریه کرد
حرفی برای آسمان گفتم که طوفانی نشد
اما برای مدتی از ناسزایم گریه کرد
حرفی نزن چیزی نگو دارم تماشا می کنم
عکسش به آغوشم کشید و پا به پایم گریه کرد
حسین آهنی
چي به سرمون اومد يهو
اون از بازي تو نيوكمپ اينم از اين
از پنبه بدم میآید
نه به خاطر اینکه پنبه ام را زدند
وسرم را با پنبه بریدند
و نه برای اینکه پنبه در گوش تو کردند
نه
از پنبه بدم می آید
چون یک کیلو پنبه با یک کیلو آهن هم وزنند
و من
همیشه کوچکتر دیده میشوم
حسین آهنی
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
عماد خراسانی
در حال حاضر 465 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 465 مهمان ها)