کریمان جان فدای دوست کردند
سگی بگذار ما هم مردمانیم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
حافظ خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تو عروس کسی اگر بشوی
جای من در مراسمت خالیست
تو ولی به مراسمم بیا حتما
طعم حلوای مادرم عالیست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
منزل حافظ کنون بارگه کبریاست
دلبر دلدار رفت جان بر جانانه شد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من، میز قهوهخانه و چایی که مدتیست ...
هی فکر میکنم به شمایی که مدتیست ...
«یک لنگه کفش» مانده به جا از من و تویی
در جستجوی «سیندرلایی» که مدتیست ...
با هر صدای قلب، تو تکرار میشود
ها! گوش کن به این اُپرایی که مدتی است ...
هر روز سرفه میکنم اندوه شعر را
آلوده است بیتو هوایی که مدتیست ...
دیگر کلافه میشوم و دست میکشم
از این ردیف و قافیههایی که مدتیست ...
کاغذ مچاله میشود و داد میزنم:
آقا! چه شد سفارش چایی که مدتیست ...
زنده نام بانو نجمه زارع
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یه خونه ی کوچیک
عجب ملودی داره
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 376 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 376 مهمان ها)