سٖاربان تند مران ورنه چنان میگریم که تو و ناقه و محمل همه در گِل برود ...
چندان بنالم نالهها چندان برآرم رنگها
تا برکنم از آینه هر منکری من زنگها
بر مرکب عشق تو دل میراند و این مرکبش
در هر قدم میبگذرد زان سوی جان فرسنگها
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد