من را دل سوزد و سینه تو را دامن ولی فرق است
که سوز از سوز و دود و از دود و درد از درد میدانم ...
من را دل سوزد و سینه تو را دامن ولی فرق است
که سوز از سوز و دود و از دود و درد از درد میدانم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
به دل گویم که چون مردم صبوری کن
دلم گوید نه مردم نی زن که ار از غم ز زن تا مرد میدانم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دلا چون گرد برخیزی ز هر بادی
نمی گفتی که از مردی برآوردن ز دریا گرد میدانم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
لا الی حی الله ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
میلاد شهاب اکبری پرسش و پاسخ گذاشته سوالی نداری؟
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
ژان لوک گدار : سینما با گریفیث شروع شد و با کیارستمی به پایان رسید.
در حال حاضر 447 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربران و 446 مهمان ها)