نه آن شیرم که با دشمن برآیم
مرا این بس که من با من برآیم
از این آتش چو دودم من سراسر
که تا چون دود از این روزن برآیم
منم طفلی که عشقم اوستاد است
بنگذارد که من کودن برآیم
یا حضرت مولانا
نه آن شیرم که با دشمن برآیم
مرا این بس که من با من برآیم
از این آتش چو دودم من سراسر
که تا چون دود از این روزن برآیم
منم طفلی که عشقم اوستاد است
بنگذارد که من کودن برآیم
یا حضرت مولانا
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
هر که گوید کان چراغ دیدهها را دیدهام
پیش من نه دیدهاش را کامتحان دیدهام
گر چه او عیار و مکار است گرد خویشتن
از میان رخت او من نقدها دزدیدهام
پای از دزدی کشیدم چونک دست از کار شد
زانک دزدی دزدتر از خویشتن بشنیدهام
جمله مرغان به پر و بال خود پریدهاند
من ز بال و پر خود بیبال و پر پریدهام
من به ناخنهای خود هم اصل خود برکندهام
من ز ابر چشم خود بر کشت جان باریدهام
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حالا باز خوبه اکبر 1 پست تشکر زده این دیگه صفره صفر
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بارها زایـــیـــــدهام
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 397 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 397 مهمان ها)