این دختره عکسشو گذاشتین من تو سریال داوینچی دیدمش
این دختره عکسشو گذاشتین من تو سریال داوینچی دیدمش
من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده ام
حبس از کجا ؟ من از کجا ؟ مال که را دزدیده ام ؟
تنهایی ،
تنهایی ،
تنهایی ،
هیچ چیز به اندازه ی تنهایی غم انگیز نیست
تنهایی نام بیهوده ی زندگیست
وقتی بیداری خسته و غمگینی
وقتی میخوابی کابوس میبینی
وقتی تنهایی سردت میشود
انگار برف روی استخوانهایت نشسته باشد
تنهایی جهنمی نامتعارف است
جهنمی با آتش سرد
میان شعله ها از سرما یخ میزنی
تنهایی هول آور است پر از ظلمت و ناشناختگی
مثل خانه ای متروک در حاشیه ی جنگل
عبور نسیمی از لا به لای علف ها میتواند از ترس دیووانه ات کند
وقتی تنهایی به همه چیز و همه کس پناه میبری
پخش میشوی در کوچه و خیابان
به جاهایی میروی که نباید بروی
به آدم هایی سلام میکنی که نباید
محبوب من بیا دست مرا بگیر و مرا بیرون بکش
از کافه های دود نیش خند
از گلوی شب ها
از گل و لای روزها
من پراکنده شدم
بیا مرا جمع کن از کوچه و خیابان
بیا مرا جمع کن از دیگران
تنهایی درنگ در سنگ است
حرف زدن از یاد آدم میرود
تنهایی درست مثل پیری ست
خمیدن تک درخت است بر لبه ی پرتگاه
تنهای تجسم راه های مسدود است
بیچارگی روباه است در یک قدمی مرگ و ترن
محبوب من ، من تنهایم بی تو هیچ کاری نمیتوانم بکنم
دیگر شعر هم نمیتوانم بنویسم و این تنهایی تلخ است
تلخ مثل نگاه نوازنده ای که با دستهای بریده به پیانو می نگرد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای عشق همّتی کن، رنجم به سر بَر ای عشق
از پا نشسته داری، دستی بر آور ای عشق...
!?Who Cares؟!
میلاد یه شعر خیلی جنجالی و مشتی و اجتماعی از مولانا بگو
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
قصه کوته کن برای آن غلام
که سوی شه بر نوشتست او پیام
قصه پر جنگ و پر هستی و کین
میفرستد پیش شاه نازنین
کالبد نامهست اندر وی نگر
هست لایق شاه را آنگه ببر
گوشهای رو نامه را بگشا بخوان
بین که حرفش هست در خورد شهان
گر نباشد درخور آن را پاره کن
نامهٔ دیگر نویس و چاره کن
لیک فتح نامهٔ تن زپ مدان
ورنه هر کس سر دل دیدی عیان
نامه بگشادن چه دشوارست و صعب
کار مردانست نه طفلان کعب
جمله بر فهرست قانع گشتهایم
زانک در حرص و هوا آغشتهایم
باشد آن فهرست دامی عامه را
تا چنان دانند متن نامه را
باز کن سرنامه را گردن متاب
زین سخن والله اعلم بالصواب
هست آن عنوان چو اقرار زبان
متن نامهٔ سینه را کن امتحان
که موافق هست با اقرار تو
تا منافقوار نبود کار تو
چون جوالی بس گرانی میبری
زان نباید کم که در وی بنگری
که چه داری در جوال از تلخ و خوش
گر همی ارزد کشیدن را بکش
ورنه خالی کن جوالت را ز سنگ
باز خر خود را ازین بیگار و ننگ
در جوال آن کن که میباید کشید
سوی سلطانان و شاهان رشید
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
عجب چیزیه خیلی سطحش سنگینه
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
بگذشت بی کاروان کولی
بگذشت بی کاروان کولی ، ازاین بوم و بر
ز پی اش آتش به کناری زد
ز پی اش آتش به کناری زد ، ز دلِ خاکستر
چوشبِ بی جویدیش
نه سلامم گفت، نه صدایم زد
به زمستان، سربه گریبانم
به زمستان، سربه گریبانم، همه با ترسی تلخ
قاصدکها به من خبرند به دروغی نفری دگرند
چون سبو شکسته ولبِ جوی، تشنه به آب
به فراش سینه سحر به خروش و خون جگر،
به سرودِ آن همه عمرهمه باشوروشر
قاصدکها به من خبرند به دروغی نفری دگرند
بگذشت بی کاروان کولی ، ازاین بوم وبر
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بی نظیر
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
دنیا حریف زجر روانم نیست...
!?Who Cares؟!
در حال حاضر 422 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 422 مهمان ها)