@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مکن مکن ک کشد کار ما به رسوایی
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مکن مکن ک کشد کار ما به رسوایی
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بار ها زاییده ام
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
سرو خرامان منی ای رونق بستان من ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نرم افزاری داریم که بگه هر برنامه چقد از ترافیک رو مصرف کرده ؟
مثل چی داره از حجمم کم میشه.. همه هم از ای پی سیستم خودم
3 روز رفتم مسافرت اومدم دیدم 20 گیگ رفته
این هات اسپات چقد حجمو میبلعه؟
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
من ریزه کاری های بارانم
در سرنوشتی خیس می مانم
دیگر درونم یخ نمیبندی
بهمنترین ماه زمستانم
رفتی که من یخچال قطبی را
در آتش دوزخ برقصانم
رفتی که جای شال در سرما
چشم از گناهانت بپوشانم
ای چشمهای قهوه قاجاری
بیرون بزن از قعر فنجانم
از آستینم نفت می ریزد
کبریت روشن کن بسوزانم
از کوچههای چرک میآیم
در باز کن سر در گریبانم
در باز کن شاید که بشناسی
نتهای دولا چنگ هزیانم
یک بی کجا درمانده از هر جا
سیلی خور ژنهای خودکامه
صندوق پُست پَست بی نامه
یک واقعا در جهل علامه
یک واقعا تر شکل بی شکلی
دندانههای سینِ احسانم
دندانهام در قفل جا مانده
هر جور میخواهی بچرخانم
سنگم که در پای تو افتادم
هر جا که میخواهی بغلتانم
پشت سرت تابوت قایقهاست
سر بر نگردان روح عریانم
خودکار جوهر مردهام یا نه
چون صندلی از چهار پایانم
میخواهی آدم باش یا حوّا
کاری ندارم من که حیوانم
یک مژه بر پلکم فرود آمد
یک میله از زندان من کم شد
تا کش بیاید ساعت رفتن
پل زیر پای رفتنم خم شد
بعد از تو هر آیینهای دیدم
دیوار در ذهنم مجسم شد
از دودمان سدر و کافوری
با خنده از من دست میشوری
من سهمی از دنیا نمی خواهم
می خواستم حالا نمی خواهم
این لاله ی بدبخت را بردار
بر سنگ قبر دیگری بگذار
تنهایی ام را شیـر خواهم داد
اوضاع را تغییر خواهم داد
اندامی از اندوه می سازم
با قوز پشتم کوه می سازم
باید که جلاد خودم باشم
تفریق اعداد خودم باشم
آن روزها پیراهنم بودی
یک روز کامل بر تنم بودی
از کوچهام هرگاه می رفتی
با سایه ی من راه می رفتی
ای کاش در پایت نمی افتاد
این بغضهای لخت مادر زاد
ای کاش باران سیر میبارید
از دامنت انجیر می بارید
در امتداد این شب نفتی
سقط جنونم کردی و رفتی
در واژههای زرد میمیرم
در بعدازظهری سرد میمیرم
باید کماکان مُرد اما زیست
جز زندگی در مرگ راهی نیست
باید کماکان زیست اما مُـرد
با نیشخندی بغض خود را خورد
انسان فقط فوّارهای تنهاست
فوّارهها تُفهای سر بالاست
من روزنی در جلد دیوارم
دیوار ِ حتما رو به آوارم
آواره یعنی دوستت دارم…
آوار کن بر من نبودت را
با “روت” نه ، با فوت ویرانم
از لای آجرها نگاهم کن
پروانهای در مشت طوفانم
طوفان درختان را نخواهد برد
از ابر باران زا نترسانم
بو می کشم ، تنهایی خود را
در باجه ی زرد خیابانم
هر عابری را کوزه می بینم
زیر لبم ، خیّام می خوانم
این شهر بعد از تو چه خواهد کرد ؟
با پرسههای دور میدانم
یک لحظه بنشین برف لاکردار
دارم برایت شعر میخوانم
احسان افشاری
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 172 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 172 مهمان ها)