اولای اردیبهشت نود و سه بود ، گفت:
بیا پیشم ، آدرس داد ، رفتم.
رسیدم بارون نمیومد ،
حال و هوای کوچهش هوای زمینی نداشت ،
انگار بعد از ظهرِ بهشت بود ، آره ، دقیقن بهشت.
زنگ زدم به گوشیش
گفتم : من پشت درم...
باز کرد ، تو حیاط وایسادم ، از پشت شیشهی در منو میدید ، صدام زد.
(صداش...)
رفتم داخل چشمم افتاد به دوتا سرباز...
«دوتا سرباز مغرور»
(چشاش...)
همونجوری بود که خیال میکردم ؛
«ساده و صمیمی»
لبخند میزد ، دست دادیم رو بوسی کردیم.
(دستاش...)
هنوز پاروی بی قایق بی قایق بود .
گفت : میخوای بشنوی
گفتم : وای...
بجز خواب همه رو دونه دونه گذاشت ، شنیدم.
(خودشم گوش میداد بهتر از من ، یه جوری مشتاق صدای خودش بود انگار بار اوله میشنوه ، شیفتهی ملودیها بود ، قرار نداشت)
بعد گفت : جنگ زده رو چطوری نوشتی؟ ده ساله از هر کی خواسته بودم این حالمو بنویسه نتونست ولی تو بدون اینکه بخوام نوشتی.
میگفت : وقتی رسیدم به جایی که نوشته بودی
«میخوام برگردم اونجایی که انگشتام جا مونده»
همه خاطرات بچگیم ، دوستام ، بعضی همکلاسیام که انگشتاشون قطع شده بود همه اومد جلو چِشَم،
نتونستم تحمل کنم.
میگفت : گریه کردم.
(اشکاش...)
گفت : میذارمش تو آلبوم
گفتم : ...
اصن مهم نیست من چی گفتم.
بگذریم.
چای خوردیم ، گپ زدیم ، سیگار کشیدیم...
نمیدونستم منتظره دفتر شعری ، جزوهای ، کتابی از منه
منم خودم بودم و هیچی...
تازه یکی دوسال بود دست به قلم شده بودم البته زیاد نوشته بودم خیلی زیاد. ولی همون روزا همهش تو آتیش سوزی محل کارم سوختن و خاکستر شدن .
نه دفتری داشتم نه کتابی...
چیزی یادم نبود .
فقط هیجان اولین دیدار بود و بس...
گفت : شعراتو برام بنویس ، رو کاغذ راحت ترم.
وایبر و واتس آپ حس نداره.
نه کاغذ داشتم نه خودکار ، رفت از دفتر کناری برام کلی کاغذ آ۴ اورد با یه خودکار آبی.
نشد بگم جگرگوشههام همه سوختن... چیزی یادم نیست. روم نشد حقیقتش.
کاغذا رو گرفتم نشستم. یهو یکیش یادم اومد.
نوشتم دادم بهش
گرفت نگاش کرد و رفت...
منم رفتم توو خودم و حافظهم
یکی دیگه یادم اومد.
داشتم مینوشتم...
داشت میخوند...
خیال کردم از آهنگای آلبوم پاروی بی قایقه که دوباره پلی کرده ولی کیفیت صدا فرق میکرد خیلی زنده بود خیلی نزدیک خیلی آشنا...
(لحنش...)
یهو اوج گرفت ...
«رو ازم بگیری گُر میگیره
دوباره بی سر و سامون میشه
تا نگاه میکنی بارون میشه
همهی دنیا چراغون میشه...»
انگار برق گرفته باشه قلبمو ، خشکم زد .
شعر منه؟!!!
همین که الان نوشتم دادم بهش؟!!!
پاشدم برم از روبرو نگاش کنم ولی دیگه نخوند.
برگشت رو کرد بهم
(یه ذوق خاص تو چشاش بود که حال میداد)
گفت : پدرام ؛ ملودیش در اومد...
منم اشکم در اومد
نذاشتم ببینه.
کم کم
غروب شد ...
خدافظی کردیم تا پشت در اومد با یه نگاه «معصوم و صمیمی و غریب» بدرقهم کرد.
منم رفتم که رفتم ...
آهان اینو میخواستم بگم فقط
«اون نگاه معصوم و غریب و صمیمی » ؛
همون...
(نگاش)
بعدِ تو مادرِ بارونه ؛ دلم
ابرِ سنگینِ زمستونه ؛ دلم...
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]parizi
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
صیحت زیبای مولانا به شما عنترها :
در این عمری که میداﻧﻲ
فقط چندی تو مهماﻧﻲ!
به جان و دل تو عاشق باش
رفیقان را مراقب باش
مراقب باش ﺗﻮ به آنی،
دل موری نرنجاﻧﻲ...
که در آخر تو میمانی و
مشتی خاک که از آنی..
داره میگه دل موری ( ره مد ضل العالی) رو که حاجیت باشه رو نرجونین دیوثا![]()
تو مگه دل داری !?؟!
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هانی بحث عاطفی تشریف داره ، دخالت نکن
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
فوکیدم هر دوتون رو ..
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 614 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 614 مهمان ها)