در توبه نامه ها بنويسيدم
من ليقه ی زبان شما هستم
سگ های بی محله بليسيدم
من توله استخوان شما هستم
من كاسه ی دهان خودم را با
خوشبوترين لغات می آميزم
چون رختِ چركِ توی لگن اما
فحشم كه در دهان شما هستم
اينجا در انزوای جهان، چيزی
شكلِ ستاره ایست كه می سوزد
آيا قرار نيست ببينيدم ؟!
من نيز در ميان شما هستم!
من چيستم برادر كمرنگِ
سلول های خون شما مردم
من كيستم شمای شما مردم
من جمع مهربان شما هستم...
با خنده های كوچك و معلولم
در فقر مثل مورچه می لولم
هم دستبوسِ لقمه ای از نانم
هم شوربای نان شما هستم
من استكانْ شكسته ی تنهایِ
روز خمار بودنتان بودم
بعد از شرابخواریتان هم نيز
لِردی در استكان شما هستم
آری جهان جهنم غمگينی ست
بی هم قفس شدن غم غمگينی ست
چون از شما هزااااار جهان دورم
غمگين تر از جهان شما هستم
اندوه تان به شكلِ جفاهاتان
طوری عبور می كند از من كه
حس می كنم شما شب بارانی
من نيز ناودان شما هستم
گنجشك های ساده ی خوشحالی!
من با هوای آبی و نمناكم
با ارتفاع روشن و غمناكم
عمری ست آسمان شما هستم
پايان شاهنامه ی ناخوش، من
خاكستر غرور سياوُش، من
من سربه دار و سوخته پر، گويا
من نيز قهرمان شما هستم